1361.07.15

از دانشنامه روز شمار دفاع مقدس
نسخهٔ تاریخ ‏۴ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۵۳ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) (←‏گزارش- 742)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
روزشمار جنگ سال 1361
1361.07.15
نام‌های دیگر پانزده مهر
تاریخ شمسی 1361.07.15
تاریخ میلادی 7 اکتبر 1982
تاریخ قمری 19 ذی‌الحجه 1402





گزارش- 736

امروز در قرارگاه ظفر جلسه‌ای با حضور فرمانده قرارگاه، فرماندهان و مسئولان تیپ‌ها و گردان‌های سپاه برای ارزیابی عملکرد یگان‌ها در عملیات مسلم‌بن عقیل تشکیل شد. برادر ابراهیم همت فرمانده قرارگاه ظفر، در این جلسه ضمن بررسی و تشریح روند عملیات و عملکرد یگان‌ها، دربارۀ احتمال پاتک دشمن در محورهای مختلف عملیاتی گفت: تحلیل ما از پاتک‌های احتمالی دشمن این است که با برآوردها و ارزیابی‌هایی که انجام داده، امید خود را از تنگۀ‌ سان‌واپا، میان‌تنگ، قلعه‌جوق، قلعه‌مین و وارولین از دست داده است. گیسکه یکی از نقاط استراتژیک و مهم است که در دو سال پیش (در شروع جنگ) نیز اولین نقطه‌ای بود که ارتش عراق تسخیر کرد. بااین‌حال احتمال پاتک شدیدی را از طرف دشمن نمی‌دهیم. همت در پایان سخنان خود به فرماندهان و مسئولان یگان‌ها هشدار داد تا مراقب تحرکات دشمن باشند و مواضع دفاعی خود را مستحکم کنند.[۱]

گزارش- 737

پاتک ناموفق واحدهای ارتش عراق در منطقۀ عملیاتی مسلم‌بن عقیل، سقوط دو فروند هلی‌کوپتر ارتش عراق و یک فروند هلی‌کوپتر ارتش ایران از دیگر خبرهای جنگ در جبهه‌های جنگ در جبهه‌های غرب ایران بود. امروز یگان‌های ارتش عراق در محورهای مختلف منطقۀ عملیاتی مسلم‌بن عقیل پاتک‌هایی را علیه نیروهای خودی اجرا کردند. در پی این اقدام، نیروهای ایران با آرایش مناسب در خطوط دفاعی و آتش پرحجم توپخانه و ادوات، پاتک نیروهای عراق را دفع و چند دستگاه تانک و نفربر عراقی را منهدم کردند. در عملیات دفع پاتک‌های ارتش عراق ده نفر از نیروهای دشمن نیز اسیر شدند.[۲] همچنین در همین منطقه دو هلی‌کوپتر دشمن درحالی‌که مواضع نیروهای خودی را موشک‌باران می‌کردند با آتش سلاح‌های پدافند هوایی رزمندگان اسلام سرنگون شدند.[۳] در ادامۀ درگیری‌ها در مناطق عملیاتی غرب، امروز یک هلی‌کوپتر تهاجمی کبری، متعلق به هوانیروز باختران در حین اجرای مأموریت هدف آتش ضدهوایی‌های دشمن قرار گرفت و سقوط کرد. در این سانحه یکی از خلبانان ایران شهید و دیگری مجروح شد.[۴]

گزارش- 738

یک سرباز عراقی پس از کشتن افسر فرمانده خود، از مرزهای غربی کشور وارد استان آذربایجان غربی شد و تقاضای پناهندگی کرد. وی در گفت‌وگویی دربارة اوضاع داخلی شهرهای عراق گفت: «در حال حاضر حدود پنج هزار تن از مجاهدین مسلمان عراق در شهر بصره در زندان به‌سرمی‌برند. حکومت عراق به‌علت وحشتی که از تظاهرات مردم مسلمان دارد، آنها را پس از دستگیری، یا زندانی می‌کند یا به مناطق شمالی کشور تبعید می‌کند.» وی همچنین افزود: «در حال حاضر امنیت شهرهای تکریت، سامره و بصره به عهدۀ سربازان رژیم‌های اردن و مصر است و مردم شهرهای مرزی عراق در انتظار ورود رزمندگان اسلام هستند.»[۵]

گزارش- 739

به گزارش منابع موثق مجاهدین مسلمان عراقی در استان سلیمانیه این کشور، خسارت‌ها و تلفاتی به نیروهای رژیم عراق تحمیل کردند. مجاهدین عراقی در یک عملیات چریکی با شلیک آر.پی.جی7 به ساختمان استخبارات نالپاریز عراق، سه نفر از نیروهای بعثی را کشته و تعدادی را زخمی کردند. در شهر سلیمانیه نیز مجاهدین عراقی نارنجکی به داخل اتومبیل پلیس این شهر پرتاب کردند. در این واقعه یک سرگرد ارتش بعثی به همراه سه سرباز کشته شد. در درگیری دیگری بین مجاهدین عراقی و نیروهای بعثی در سی‌ کیلومتری شهر قره‌داغ در جنوب سلیمانیه و در کوه‌ کانی‌میران، یک ستون از ارتش بعث متلاشی شد. همچنین مجاهدین عراقی با کار گذاشتن مین در محل عبور نیروهای بعثی در جاده دربندی‌خان در جنوب شرقی سلیمانیه، یک خودرو بعثی‌ها را منهدم کردند که در نتیجه آن دو نفر از نیروهای بعثی کشته شدند.[۶]

گزارش- 740

شهرهای نقده، سنندج، مهاباد و بانه امروز به‌دلیل شرارت نیروهای تجزیه‌طلب ناآرام بود. عناصر مسلح غیرقانونی امروز برای تصرف پایگاه نیروهای خودی در روستای شیرین بلاغ در شمال نقده، با خمپاره‌انداز و آر.پی‌.جی7 به این روستا حمله کردند. این حمله با مقاومت نیروهای مستقر در پایگاه، موفقیتی در پی نداشت و پاسخ متقابل نیروهای خودی، موجب کشته شدن سه نفر از افراد مهاجم و زخمی شدن تعدادی از آنان شد. براثر آتش سلاح‌های مهاجمان، چند واحد مسکونی روستا نیز تخریب شد.[۷] در دو حملۀ دیگر در جنوب غربی سنندج به نیروهای تأمین روستای دادانه در 20 کیلومتری پادگان موچش و خودرو حامل غذای پایگاه توریور در جادة فرودگاه، سه نفر از نیروهای خودی مجروح شدند.[۸] پایگاه‌های "هفتوانه" و "میرآباد" در شرق و جنوب غربی مهاباد نیز هدف حملة عناصر مسلح غیرقانونی قرار گرفت که با اقدامات پرسنل مستقر در پایگاه‌ها، این حمله‌ها دفع شدند.[۹] در جادۀ ارمرده در جنوب غربی بانه نیز یک تلة انفجاری به قدرت تخریبی 5/2 پوند کشف و خنثی شد.[۱۰]

گزارش- 741

دستور عملیاتی سازمان مجاهدین خلق به تیم‌های عملیاتی خود، تخریب، ترور و آشوب در شهرهای مختلف است. 1ـ در جادة رشت ـ فومن یک تیم عملیاتی سازمان مجاهدین خلق امروز در اقدامی از پیش طراحی شده، به سمت یک واحد گشتی نیروهای پاسدار ـ که از شفت به فومن حرکت می‌کرد ـ تیراندازی کردند. در این عملیات تروریستی حسین ریاضی فرمانده سپاه بخش شفت شهید و سه تن نیز مجروح شدند. نیروهای مهاجم با سرقت یک بنز و جاگذاشتن خودرو قبلی متواری شدند.[۱۱] 2ـ در تهران عناصر یک تیم عملیاتی سازمان مجاهدین خلق، از درون یک خودرو به طرف یکی از واحدهای دادستانی تیراندازی کردند که براثر آتش متقابل نیروهای پاسدار یکی از آنها مجروح شد. مهاجمان با استفاده از همان خودرو فرار کردند.[۱۲] 3ـ در گرگان یک تیم عملیاتی سازمان مجاهدین خلق به‌سوی نیروهای سپاه تیراندازی کردند که براثر آتش متقابل نیروهای سپاه یکی از آنان مجروح شد. وی پس از زخمی شدن، با خوردن قرص سیانور خودکشی کرد. در این حادثه یکی از نیروهای سپاه نیز مجروح شد.[۱۳] 4ـ به‌دنبال عملیاتی که نیروهای پاسدار کمیته‌های انقلاب اسلامی خوزستان با رمز "یا حسین(ع) فرماندهی" اجرا کردند، قسمت اعظم تشکیلات سازمان مجاهدین خلق در این استان متلاشی شد. امروز نیز مرحلۀ سوم این عملیات اجرا شد و بیش از 30 نفر از اعضای رده‌های بالای این سازمان و سازمان فداییان خلق شاخة اقلیت در شهرستان‌های شوشتر و مسجد سلیمان دستگیر شدند. همچنین در نتیجۀ این عملیات، طرح‌های عملیاتی سازمان از جمله ترور افراد حزب‌الهی، انفجار و تخریب قسمت‌هایی از شهر مسجد سلیمان، انهدام پل شوشتر ـ دزفول و انفجار انبار مهمات سپاه پاسداران شوشتر خنثی شد و مقادیر فراوانی اسلحه، مهمات، مواد منفجرۀ تی‌.ان‌.‌تی، وسایل ساختن بمب‌های ساعتی، دستگاه تکثیر نوار و همچنین مقادیری اسناد و مدارک مهم درون‌گروهی کشف و ضبط گردید.[۱۴] 5ـ در تهران دو نفر از عوامل نفوذی سازمان مجاهدین خلق در یک پادگان نظامی شناسایی و دستگیر شدند.[۱۵] 6ـ در اراک با اجرای عملیات هماهنگی، ده نفر از سران سازمان مجاهدین خلق دستگیر شدند. به دنبال دستگیری مسئول سازمان مجاهدین خلق در استان مرکزی در 17 مهر 1361 و اعترافات وی دربارۀ خانه‌های تیمی سازمان و افراد تحت امرش، نیروهای کمیتۀ انقلاب اسلامی اراک با محاصرۀ این خانه ها، در یک شب اقدام به دستگیری افراد می‌کنند. در این عملیات دو نفر از عناصر سازمان کشته شدند و از نیروهای خودی یک تن به شهادت رسید.[۱۶] 7ـ در شهرستان نور 9 نفر از عناصر سازمان مجاهدین خلق که قبلاً دستگیر و پس از اعلام برائت از سازمان مجاهدین خلق، عفو شده بودند، درحالی‌که قصد ترور و تخریب داشتند، شناسایی و دوباره دستگیر شدند.[۱۷]

گزارش- 742

روزنامه اطلاعات امروز مقاله‌ای را به قلم آقای هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی که در نشریه پاسدار اسلام چاپ شده بود، منتشر کرد. در این مقاله آقای هاشمی رفسنجانی حملة اسرائیل به جنوب لبنان، و اهداف و پیامدهای این تهاجم و نقش امریکا و کشورهای منطقه را در این اقدام بررسی کرده است. وی در زمینه ارتباط این مسئله با تحولات ایران و عراق معتقد است: درست در لحظه‌ای که ایران در جبهه‌ها پیروزی چشمگیری به دست آورد و حتی بر ارتجاع، امپریالیسم، صهیونیسم و ضدانقلاب در منطقه حاکم شد، جبهه اسرائیل و لبنان فعال می‌شود. حمله اسرائیل به لبنان نباید از پیروزی ایران و جبهه‌های ایران مجزا باشد. شاید اگر این پیروزی نبود آنها هم با این عجله دست به کار نمی‌شدند. احتمالاً یکی از اهدافشان این بود که ایران را متوجه آنجا کنند و اینجا به نحوی جنگ را تمام کنند که صدام باقی بماند. در قسمت دیگری از این مقاله آمده است: امکاناتی در کشورهای عرب هست که اگر بخشی از آن به کار گرفته می‌شد، اسرائیل به‌کلی نابود می‌شد و در این مرحله کشورهای اسلامی می‌توانستند اسرائیل را به‌طور جدی شکست دهند. با توجه به اینکه امروز کشورهای عربی هواپیماهای اف ـ 16 و... در اختیار دارند و مصر، لیبی، الجزایر، سوریه و... در جبهه شرقی، دفاعی قوی دارند و با استفاده از توانی که در اختیار دارند، می‌توانستند سوریه را به‌خوبی پوشش دفاع هوایی دهند و آواکس‌هایی که در عربستان هست، می‌توانند در شمال غربی، حرکات داخل اسرائیل را کنترل کنند و از سوی دیگر لشکرهای زیاد و تانک‌های فراوان و نیروی پیادۀ بسیاری در اختیار دارند. در شرایطی که اسرائیل نیروی عمده‌اش را در لبنان پیاده کرده بود ـ به‌طورکلی بیش از ده، دوازده لشکر نمی‌تواند داشته باشد ـ نیروهای داخلی لبنان، فلسطینی‌ها، امل و سایر گروه‌ها همراه با همان نیروهای سوری که در لبنان بودند، می‌توانستند مانع پیشروی اسرائیلی‌ها شوند. اگر در سایر جبهه‌ها هم، جنگ‌ به‌طور جدی علیه آنها آغاز می‌شد، اسرائیلی‌ها به‌طور قطع عاجز می‌شدند. موقعیتی بود که من همان روزهای اول گفتم‌، اگر دنیای عرب جدی برخورد می‌کرد، می‌توانست به حساب اسرائیل برسد. یک پیروزی برای غرب و صهیونیسم همین بود که حالتی در دنیای اسلام به‌ وجود آوردند که ملت‌ها از این دولت‌ها مأیوس شوند، دولت‌هایی که یا باید ضعیف یا خائن یا مزدور یا... باشند، یا آنکه واقعاً از گذشتۀ خود پشیمان‌اند و سیاست نفی اسرائیل را صحیح نمی‌دانند! و شاید در یک محاسبۀ درازمدت به‌خاطر اینکه امریکا یک پایگاه قوی در مقابل روسیه در منطقه داشته باشد، ترجیح می‌دهند، اسرائیل در منطقه قوی بماند! نمایندۀ امام در شورای عالی دفاع دربارة شکست اسرائیل آورده است‌: اسرائیل باید نیروی زیادی در لبنان نگه دارد که برایش در درازمدت قابل تحمل نیست و نقطۀ ضعف و آسیب‌پذیری اسرائیل از همین‌جا آغاز می‌شود. یک کشور نمی‌تواند مستقل بماند و برای همیشه با قدرت کشور دیگری امنیت آن حفظ شود، آن‌هم با شرایط کشوری مانند لبنان، کشوری که مردم آن یکپارچه نیستند تا خواستار چنین امنیتی باشند. اکثریت مردم لبنان شیعه و مسلمان هستند که چنین شرایطی را نمی‌خواهند. آقای هاشمی رفسنجانی دربارة سکوت روسیه در برابر حوادث لبنان می‌نویسد‌: سکوت روسیه سکوت زشتی بود و اعتبار آن در این جریان از بین رفت‌. این حرکت روسیه از چند حالت خارج نیست. اگر طرفدار فلسطینی‌ها است، پس چرا اجازه می‌دهد این‌چنین فلسطینی‌ها را سرکوب کنند. اگر طرفدار آنان نیست و دروغ می‌گوید، این برای یک ابرقدرت زشت است که ادعای دروغ کند‌! امریکایی‌ها با پررویی، از اسرائیل حمایت می‌کنند و تا آخر پای حرف خودشان ایستاده‌اند، ولی روس‌ها یک تشر جدی هم نزدند، چه برسد به اینکه یک اقدام عملی بکنند. آقای رفسنجانی همچنین دربارة آیندۀ لبنان با اشاره به بیداری دنیای عرب نوشت: اگر اعراب، سوریه را تقویت کنند و قول بدهند که هر خسارتی پیش بیاید جبران کنند و هر مقداری نیروهای سوریه تلف شود، نیروی جدیدی جایگزینش کنند، اسلحه و مهمات زیادی برای سوریه تهیه کنند و سوریه را آماده کنند که واقعاً با اسرائیل درگیر شود و اگر درگیری طولانی شد، همگی کمک کنند، نیرو بفرستند و امکانات ارتش را تأمین کنند و سوریه وارد جنگ شود ـ با توجه به اینکه چند لشکر اسرائیل در لبنان مستقر است ـ به‌خوبی می‌توانند شیرة اسرائیل را بکشند، اگر وارد جنگ شوند فلسطینی‌ها هم برمی‌گردند. رئیس مجلس شورای اسلامی در آخرین موضوع مقالۀ خود، دربارة کنفرانس سران عرب در فاس و اشتباه‌های سران عرب و بهره‌برداری‌ امپریالیسم و صهیونیسم از آن، می‌نویسد: در کنفرانس سران عرب ‌ـ‌ اگر به‌طور فرمولی حساب کنیم ‌ـ ما ضرر کردیم، زیرا اینها یک قدم جلو گذاشتند و خودشان را در مقابل یک واقعیتی تسلیم کردند. یعنی آنچه که برای خودشان واقعیت فرض کرده‌اند، پذیرفتند و برای اسرائیل درخواست صلح کردند. دوباره برگشتن از این موضع کار آسانی نیست‌. دوباره باید یک نیروی سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی عظیمی را به ‌کار گیریم تا به حال اول برگردیم‌.[۱۸]

گزارش- 743

دکتر علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجۀ ایران، امروز در رأس هیئتی برای شرکت در سی و هفتمین اجلاس سازمان ملل متحد عازم نیویورک شد. ولایتی قبل از حرکت، در گفت‌وگویی با اشاره به اینکه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از جمله مواردی است که در دستور کار مجمع عمومی سازمان ملل قرار دارد، گفت‌: «شورای امنیت سازمان ملل قبلاً یک جلسه غیرقانونی تشکیل داده و بدون توجه به ستم‌هایی که در این جنگ بر ملت مظلوم ما وارد آمده و بدون در نظر گرفتن این حقیقت که رژیم جنایتکار بعثی، بانی جنگ بوده است‌، درخواست آتش‌بس کرد، درحالی‌که تمام مردم دنیا می‌دانند که براثر هجوم عراق، بسیاری از شهرها و روستاهای ما منهدم، و میلیون‌ها تن آواره شده‌اند و همچنین ده‌ها شهید و مجروح داشته‌ایم.» وی همچنین دربارۀ شرایط ایران برای پایان جنگ افزود‌: «نیروهای عراقی باید بدون قیدوشرط از نقطه‌ای که جنگ را شروع کرده‌اند به عقب بروند و خسارت‌های وارد به کشور ما پرداخت شود. همچنین مشخص شود که متجاوز کیست و تا زمانی که حقوق حقۀ ما تأمین نشود، هرگونه آتش‌بس به‌منزلۀ به رسمیت شناختن متجاوز است‌.»[۱۹]

گزارش- 744

خاویر پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل، امروز در گزارشی، اقدامات خود را در جهت اجرای قطعنامه‌های شورای امنیت به این شورا ارائه داد. در این گزارش به مواضع دو کشور ایران و عراق دربارة قطعنامۀ 522 شورای امنیت ـ که بعد از عملیات مسلم‌بن ‌عقیل و به‌دنبال درخواست‌‌های مکرر عراق از شورای امنیت صادر شد ـ اشاره شده و آمده است‌ که در پی وصول قطعنامۀ اکتبر (مهر)، عراق طی‌ نامه‌ای در تاریخ 5 اکتبر [13 مهرماه] خاطرنشان ساخت که با شورای امنیت در اجرای آن با حسن نیت همکاری خواهد کرد. ایران نیز از طریق نمایندگی دائمی خود در سازمان ملل در همان تاریخ تمایلش به صلح را به اطلاع دبیرکل رساند. همچنین نمایندگی دائمی ایران در سازمان ملل بیانیۀ 4 اکتبر (12 مهر) دولت متبوع خود را تسلیم کرد که در آن اعلام شده بود: از نظر ایران قطعنامه‌های شورا دربارۀ وضعیت میان ایران و عراق تعهدآور نمی‌باشد. دبیرکل در این گزارش تاکید کرد که درگیر تلاش‌های فشرده جهت یافتن راهی جهت دستیابی به حل‌وفصل عادلانه و آبرومندانۀ جنگ است و به تلاش‌هایش ادامه خواهد داد و از نمایندۀ ویژۀ خود اولاف پالمه ـ که از آغاز بروز مخاصمات در سال 1980 (1359) 5 بار از منطقه دیدار داشته است ـ خواسته است که همچنان به نقش خود ادامه دهد.[۲۰]

گزارش- 745

رئیس حکومت امارات از ایران درخواست کرد که به جنگ پایان دهد. این درخواست‌ها پس از شکست عراق در عملیات مسلم‌بن عقیل شدت گرفته است. خبرگزاری آسوشیتدپرس امروز در گزارشی به نقل از بیانیۀ دولت امارات متحدۀ عربی اعلام کرد که شیخ زاید‌بن ‌سلطان آل‌نهیان رئیس امارات متحدۀ عربی در پیامی برای رئیس‌جمهوری اسلامی ایران، از وی خواسته است تا به جنگ دو سالۀ خود با عراق خاتمه بدهد و همچنین خواستار جواب فوری به تلاش‌های میانجیگرانۀ کشورهای اسلامی و غیرمتعهد شده است.[۲۱]

گزارش- 746

یک نشریۀ داخلی سپاه در مقاله‌ای با عنوان "بررسی مواضع جدید در جنگ‌" با اشاره به وقایع اخیر لبنان و کنفرانس فاس و حوادثی که به‌دنبال درگیری‌های اخیر در خاورمیانه به وقوع پیوسته‌، دلیل این وقایع را بروز نوعی واکنش جدید از جانب طرف‌های ذی‌نفع در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، به خصوص کشورهای امریکا، عربستان، عراق و سوریه دانسته و مواضع هریک از این کشورها را در برابر این جنگ بررسی کرده است. این نشریه در بررسی مواضع جدید امریکا در برابر جنگ تحمیلی به ایران ‌نوشت‌: «به‌نظر می‌رسد امریکا امروز بر تداوم جنگ تأکیدی ندارد و در تلاش است تا صلح نیم‌بندی را در منطقه جایگزین کند. این مسئله بدین خاطر است که امریکا ادامۀ جنگ را با توجه به تحلیل رفتن تجهیزات غربی ارتش ایران، مقدمه‌ای برای نفوذ جناح‌های شرقی در ایران می‌داند و سعی دارد در این مرحله جنگ را خاتمه دهد تا زمینه را برای ادامه روابط ایران با غرب ایجاد کند. دلیل دوم امریکا بر خاتمۀ جنگ، حفظ صدام در حیطه‌ای از قراردادهای امضاشدۀ غربی می‌باشد. از نظر امریکایی‌ها صدام امروز با توجه به تلاش‌هایی که برای وابسته کردن کامل رژیم عراق به امریکا [انجام داده و] گام‌هایی [که] برداشته است، بیش از هر زمان دیگری احتیاج به مراقبت دارد و خاتمۀ جنگ، بهترین تضمین برای حفظ صدام می‌باشد. دلیل سوم امریکا، همگامی با اعراب خلیج‎ فارس جهت خاتمۀ جنگ می‎باشد تا حساسیتی در منطقه نسبت به امریکا ایجاد نشود. دلیل چهارم امریکا، تثبیت موقعیت خود در عراق و میان اعراب است که با حمایت از صلح و خاتمۀ جنگ، زمینۀ نفوذ بیشتری هم در عراق و هم در میان اعراب خواهد یافت.» این نشریه با اشاره به این مطلب که در مجموع شرایط امریکا برای صلح، هماهنگی کاملی با شرایط صدام دارد، مواضع عراق در جنگ را چنین برشمرد: «صدام با توجه به اخبار موجود و با توجه به موقعیت فعلی، اگرچه به چند دلیل میل به صلح دارد، اما حاضر نیست تحت شرایط اعراب خلیج‎ فارس به صلح با ایران تن دهد. اولاً صدام با توجه به حمایت‎های امریکا از مقاومت وی در مقابل، ایران اعراب را تحت فشار قرار داده تا همچنان به کمک‎های سیاسی ـ اقتصادی خود به عراق ادامه دهند. حرکت‌های اخیر عراق علیه دیپلمات‎های کشورهای امارات و کویت و همچنین عدم پذیرش قطعنامۀ عراق علیه ایران در کنفرانس فاس توسط برخی از کشورهای خلیج ‎فارس از جمله عربستان، به خوبی حاکی از دوگانگی سیاست عراق و کشورهای خلیج‎ فارس در ارتباط با خاتمۀ جنگ است. ثانیاً صدام پس از شکست [در برگزاری اجلاس] غیرمتعهدها در بغداد، توان کمتری را در خود احساس می‎کند که بتواند در مقابل پذیرش شرایط نسبی اعراب دربارۀ صلح، خود را حفظ کند، بنابراین، صدام برخلاف اعراب معتقد است که کشورهای خلیج‎ فارس یا باید سخنگوی شرایط عراق برای صلح باشند و یا عراق را در مقابل حملات ایران یاری دهند تا ایران شرایط عراق را بپذیرد.» این نشریه در بررسی مواضع جدید کشورهای عربی خلیج‎ فارس، سوریه و الجزایر می‎نویسد: «کشورهای عربی خلیج‎ فارس، به‎ویژه عربستان سعودی در تلاش هستند تا پس از حل مسئله لبنان توسط امریکا، گام‎هایی جهت حل مسئله جنگ بردارند. اعراب خلیج ‎فارس خواهان خاتمۀ جنگ می‎باشند، اما تحت شرایطی که خود دارند و این شرایط نه شرایط ایران است و نه عراق. شرایط آنها بیشتر به شرایط ایران نزدیک است. البته نباید فراموش کرد که عربستان برای جا انداختن بهتر طرح صلح مذکور، از یک طرف به حافظ ‎اسد فشار آورده و در مقابل دفاع از سوریه در مقابل اسرائیل، وی را به ملاقات با صدام وامی‎دارد. به این ترتیب امتیازی به عراق می‎دهد تا عراق نیز درمقابل، تسلیم شرایط صلح اعراب بشود. امتیازی که عراق می‎گیرد این است که سعی می‎کند خود را به سوریه و جبهۀ پایداری نزدیک و ایران را منزوی نشان دهد. این جنبۀ ظاهری قضیه است و چه‌بسا پیشنهادهایی به اسد جهت تغییر خط سیاسی خود ارائه کرده باشد. البته در این میان سوریه و الجزایر هم امتیازهایی از عربستان می‎گیرند تا تلاش‎های صلح را دنبال کنند که البته این مسئله بیشتر شامل الجزایر می‎شود. درحقیقت، برندۀ اصلی این فعل و انفعالات، عربستان است. اخبار نشان می‎دهد که تلاش برای برقراری صلح چه از جانب الجزایر و چه از جانب کمیتۀ منتخب کنفرانس اسلامی، به‌شدت پیگیری می‎شود و در این میان، موضع ما برای اعلام شرایط خود جهت خاتمۀ جنگ بسیار مهم است، زیرا در شرایط فعلی استقبال از صلح نمی‎تواند دربرگیرندۀ شرایط ایران برای خاتمۀ جنگ باشد، مگر اینکه شرایط ایران در سطوح بالا پذیرفته شود که ظاهراً بعید است و دشمنان قصد دارند ایران را به سازش بکشانند.»[۲۲]

گزارش- 747

شوروی به کمک‌های خود به سوریه و سایر کشورهای عربی که با اسرائیل مبارزه و تلاش می‌کنند آن رژیم را از لبنان بیرون کنند، ادامه خواهد داد. به گزارش یونایتدپرس این مطلب را لئونید برژنف رهبر اتحاد جماهیر شوروی در تلگرافی که به مناسبت امضای پیمان دوستی بین شوروی و سوریه برای حافظ اسد رئیس‌جمهور سوریه ارسال کرد، اعلام داشت. وی گفت: پیمان دوستی و همکاری بین شوروی و سوریه کمک بزرگی در جهت تحکیم مواضع ضدامپریالیستی در خاورمیانه بوده است. همچنین برژنف در این تلگرام سارمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) را تنها نماینده مردم فلسطین دانسته است. حافظ اسد رئیس‌جمهور سوریه نیز در پاسخ به این تلگراف گفت: سوریه و شوروی در جهت مبارزه علیه طرح‌های توسعه‌طلبانه و تجاوزگرانه امپریالیستی ـ صهیونیستی متحد شده و به تلاش‌های خود خواهند افزود. حافظ اسد افزود: این تلاش‌ها باید منجر به صلح بر مبنای آزادسازی سرزمین‌های اشغال‌شده اعراب و اعادۀ حقوق از دست رفته مردم عرب فلسطین شود.[۲۳]

گزارش- 748

یکی از کارشناسان مؤسسه پژوهش‎های استراتژیک لندن در تفسیری که از رادیو بی.بی.سی پخش شد دربارۀ عملیات اخیر ایران در محور مندلی به اظهار نظر پرداخته است. وی ضمن بیان اهمیت این منطقه برای عراق، اهداف ایران را از اجرای عملیات مسلم‌بن عقیل بیان کرده وپس از بررسی توانایی‌های دو کشور درگیر در جنگ، پایان آن را چنین پیش‌بینی می کند که مسیر آیندۀ این جنگ بیشتر به تحولات سیاسی درون دو کشور بستگی خواهد داشت تا به حملات متقابل نیروهایشان در عرصه نبرد. این کارشناس نظامی نوشته خود را چنین آغاز کرده است: «از یک هفته پیش تا کنون پنج حمله توسط نیروهای ایران انجام شده است، هدف از این حملات آن بود که مواضع دفاعی عراق در ناحیه مندلی و سومار درهم شکسته شود و راه مندلی به بعقوبه که راه مهمی برای وصول به بغداد است بر روی نیروهای ایران بازگردد. موفقیت ایران در این زمینه به‌علاوه منجر به قطع خطوط ارتباطی شمالی ـ جنوبی عراق در نزدیکی مرز خواهد شد و بنابر آن رابطه نیروهای عراق را با ناحیه قصرشیرین قطع خواهد کرد. از گزارش‌های رسیده چنین برمی‌آید که تهاجم ایران تا این زمان به موفقیت نینجامیده است و عراق مدعی است که نیروهای ایران را تا مواضع اولیه‌شان به عقب رانده است. ناحیه مندلی در حدود یکصد و بیست کیلومتر از بغداد فاصله دارد و در ورای خطوط کنونی دفاعی عراق مانعی وجود ندارد که آن نیروها بتوانند درپی آن خط دفاعی جدیدی ترتیب دهند. شاهراه منتهی به بغداد می‌تواند راه محموله‌رسانی مناسبی برای تقویت هرگونه پیشروی ایران باشد. بنابراین، این قسمت از مرز برای انجام تهاجم اخیر از جانب ایران کمال مطلوب بوده است و این واقعیت بر فرماندهان ارتش عراق نیز روشن است.» رادیو بی.بی.سی در ادامه چنین آورده است: «این کارشناس نظامی این سؤال را مطرح می‌سازد که ایران برای حمایت از تهاجم بزرگ خود چه اندازه توانایی و چه وسایل سنگینی در اختیار دارد؟ و می‌گوید: نیروهای ایران برای حمایت از تهاجمشان فقط تعداد بسیار کمی از وسایل زرهی و توپ و هواپیماهای ویژه حمله بر مواضع زمینی به کار برده‌اند و می‌پرسد که آیا ایران وسایل سنگینش را برای انجام تهاجم نهایی فعلاً به کنار گذارده است یا واقعاً دچار کمبود اجزای یدکی و مهمات و وسایل است. ... وی با توجه به توانایی‌های دو طرف چنین نتیجه می‌گیرد که ظاهراً هیچ یک از طرفین برای ختم سریع جنگ به نفع خود توانایی کافی ندارد و می‌گوید از بررسی ملاحظات سیاسی چنین برمی‌آید که عراق صرف ‌نظر از دست یافتن به چند حمله محدود متقابل در حالت دفاعی باقی خواهد ماند و به انهدام حداکثر ممکن تعداد وسایل ایران راضی خواهد بود و فعلاً تا روزنۀ دیگری گشوده نشده باشد به پیشرفتی در امر برقراری صلح چشم امید خواهد دوخت. از طرف دیگر ایران از جمعیت کافی و منابع اقتصادی کافی برای ادامه جنگ به مدت زمان غیرمشخصی برخوردار است. بنابراین مسیر آیندة این جنگ بیشتر به تحولات سیاسی درونی دو کشور بستگی خواهد داشت تا به حملات متقابل نیروهایشان درعرصه نبرد.»[۲۴]

گزارش- 749

روزنامه جمهوری اسلامی در شماره امروز خود به نقل از نشریۀ اقتصادی خبرگزاری جمهوری اسلامی مقاله‌ای با عنوان "نگاهی بر سیر تولید و روند قیمت‎گذاری نفت پس از انقلاب اسلامی"، منتشر کرد که در آن با اشاره به میزان تولید نفت کشورهای اوپک و مقایسۀ قیمت نفت در قبل و بعد از انقلاب اسلامی، نقش کشورهای تولیدکننده، به خصوص ایران را در تثبیت قیمت واقعی نفت در بازارهای جهانی مصرف بررسی کرده است. این روزنامه ‎نوشت: «قیمت پایۀ نفت خام در چارچوب قیمت‎های اوپک از سال 1974 [1353 ـ 1352] ـ که کشورهای عضو این سازمان خود کنترل قیمت نفت را در دست گرفتند ـ تا ماه دسامبر 1978 [آذر ـ دی 1357]، تغییر قابل ملاحظه‎ای پیدا نکرد. علت این امر مقاومت کشورهایی چون عربستان، امارات متحدۀ عربی، ایران و عراق در مقابل افزایش منطقی و تدریجی قیمت‎های نفت بود. در این دورۀ 5 ساله قیمت‎ها از حدود 10 دلار در هر بشکه فقط به 12 دلار و 70 سنت افزایش یافت، یعنی درواقع، قدرت خرید یک بشکه نفت تولیدی اوپک در فاصلۀ ژانویه 1974 [دی ـ بهمن 1352] تا دسامبر 1978 [آذر ـ دی1357] به‌علت تورم قیمت کالاهای وارداتی کشورهای عضو اوپک، به مقدار زیادی کاهش یافت. علت این امر عمدتاً‌ وابستگی بیش از حد رژیم‎های ایران و عربستان به ابرقدرت‎ها خصوصاً امریکا بود. با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به‌علت کاهش تولید نفت کشورمان قیمت نفت‎ خام اوپک در بازار جهانی در یک دورۀ یک سال و نیمه از دسامبر 1978 [آذر ـ دی 1357] تا ژوئن 1980 [خرداد ـ تیر 1359] طی چند مرحله از بشکه‎ای 70/12 دلار به بیش از بشکه‎ای 35 دلار افزایش یافت که این امر از یک سو مرهون سیاست نفتی جمهوری اسلامی ایران در زمینۀ تقلیل تولیدات نفتی بعد از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی و از سوی دیگر به علت مبارزۀ پیگیر جمهوری اسلامی ایران در اقامۀ دلایل منطقی، علمی و اقتصادی در جهت لزوم افزایش قیمت واقعی نفت خام و بهره‎برداری صحیح از منابع نفتی بود. متعاقب این استراتژی، ایران در اجلاس نوامبر 1979 [آبان ـ آذر 1358] اوپک، ایدۀ لزوم قیمت‎گذاری نفت در ارتباط با قیمت‎ انرژی‎های رقیب نفت را با تهیۀ مدارک مستند به کمیسیون اقتصادی اوپک ارائه داد. بر این اساس حداقل هزینۀ تولید انرژی‎های رقیب نفت در نیمۀ سال 1978 [1357] در مورد نفت حاصل از شن‎های آغشته به نفت معادن بشکه‎ای 35 دلار و در مورد نفت حاصل از تقطیر زغال‎سنگ بشکه‎ای 51 دلار محاسبه می‎شود که با این اعلام نظر ایران، لیبی بی‎درنگ پیشنهاد کرد قیمت نفت خام پایۀ اوپک باید به‎نحوی افزایش یابد که تا پایان سال 1980 [آذر ـ دی 1359] حداقل به بشکه‎ای 35 دلار برسد و متعاقب آن این کشور قیمت نفت خود را در ماه دسامبر 79 [آذر ـ دی 1358] به بشکه‎ای 30 دلار رساند. ذکر این نکته لازم است که با پیروزی انقلاب اسلامی، امریکا یکی از بزرگ‌ترین حامیان خود در اوپک را از دست داد. متعاقب این امر عربستان سعودی که به تنهایی بیانگر نظرات کارشناسان اقتصادی و سیاست‎های دولت وقت امریکا در اوپک بود، در نتیجۀ برملا شدن توطئه کمیتۀ استراتژی درازمدت اوپک به ریاست شیخ زکی‎یمانی وزیر نفت پادشاهی عربستان سعودی توسط ایران، کشورهای مختلف عضو این سازمان از جمله الجزایر و لیبی نیز با ایران هم‌صدا شدند و به این ترتیب از یکه‎تازی عربستان در اوپک و تحمیل نظرات غیرمنطقی این کشور بر سایر اعضای اوپک جلوگیری شد.» در ادامۀ مقاله میزان تولید نفت و قیمت آن بعد از جنگ تحمیلی بررسی شده و دربارۀ نقش عربستان سعودی در پایین نگه ‎داشتن قیمت نفت آمده است: «با بروز جنگ تحمیلی، تولید نفت عراق اجباراً کاهش یافت، ولی پادشاهی عربستان سعودی تولید روزانۀ خود را تا 5/12 میلیون بشکه افزایش داد. این اضافه تولید از یک سو و کاهش این مادۀ حیاتی در بین کشورهای صنعتی غرب و تغییر خط استفاده از منابع انرژی‎زا در بین این کشورها از سوی دیگر، باعث شد تا ذخیره نفتی کشورهای صنعتی افزایش یابد و این رقم حتی به بیش از 5 میلیارد بشکه برسد. ... در کنفرانس اوپک در ابوظبی، که در تاریخ 19/9/1360 برگزار شد، قیمت نفت بر اساس بشکه‎ای 34 دلار تعیین شد که این قیمت هم‎اکنون در سطح اوپک نیز برقرار است، ولی در عمل تولید زیاد و سرریز شدن بازار مصرف که به‎طور مصنوعی و با استفاده از ذخایر اشاره‌شده توسط شرکت‎های چندملیتی نفت صورت می‎گیرد، باعث شده تا قیمت رسمی 34 دلار تنها روی کاغذ و به‎صورت تشریفاتی باقی بماند و قیمت واقعی که جهت فروش نفت کشورهای عضو اوپک مورد استفاده است پایین‎تر از قیمت یادشده باشد.»[۲۵]

ضمیمۀ گزارش 742 متن مقاله آقای هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، مندرج در روزنامۀ اطلاعات به این شرح است: «وضعی که در منطقه با تسلیم عرب‌ها به فلسطینی‌ها در لبنان پیش آمده است و آثار سیاسی و نظامی و اقتصادی که در پی خواهد داشت از جهاتی قابل بررسی است و شاید هنوز در محیط ما بحث مستوفایی در این مورد نشده است. اصل فاجعه لبنان و هجوم بسیار وقیحانه اسرائیل به آنجا و سکوت زشت کشورهای عربی و اسلامی و همکاری ابرقدرت‌ها ـ غرب و به نحوی هم شرق ـ و همکاری رندانه و مزورانة سازمان‌های جهانی ـ که همه قابل توجه است ـ روی هم رفته از حوادثی حساب می‌شود که باعث سرشکستگی بشریت است. این مسئله در رابطه با اسرائیل، مردم لبنان، جهان عرب، جهان شرق و انقلاب اسلامی ایران قابل بررسی است و سخن درباره همه اینها نیاز به یک بحث طولانی دارد که ما فقط به گوشه‌ای از هریک از آنها اشاره می‌کنیم: اینکه هدف امریکایی‌ها و اسرائیل و حامیانش چه بود، این خود مسئله‌ای‌ است، درست در لحظه‌ای که ایران در جبهه‌ها پیروزی چشمگیری به دست آورد و وحشتی بر ارتجاع و امپریالیسم و صهیونیسم و ضدانقلاب در منطقه حاکم شد، می‌ببینیم که جبهة اسرائیل و لبنان فعال می‌شود. این مسئله خودبه‌خود نباید از پیروزی ایران و جبهه‌های ایران مجزا باشد. شاید اگر این پیروزی نبود آنها هم با این عجله دست به کار نمی‌شدند البته این برنامه را داشتند که شاید به شیوه دیگری عمل می‌شد، احتمالاً یکی از اهدافشان این بود که ایران را متوجه آنجا کنند و اینجا به نحوی جنگ را تمام کنند که صدام باقی بماند و با بی‌اثر کردن پیروزی‌های ایران و مشغول کردن ایران در جای دوری که طبعاً نمی‌توانست زیاد نقش اساسی داشته باشد، و با توجه به اینکه این جبهه هم به کلی خاموش نمی‌شد موجب کاهش آبروی ایران شوند و امریکا در خلیج فارس به دست ارتجاع امتیاز زیادی کسب نموده و صدام هم از این بن‌بست درآید. آنها در این ‌هدف به کلی شکست خوردند و هیچ‌گونه موفقیتی به دست نیاوردند. اما در آنجا به صورت ظاهری موفق شدند، چرا که در لبنان یک کانون مبارزة جدی علیه امپریالیسم و صهیونیسم شکل گرفته بود؛ شیعیان و به‌طور کلی همه مسلمانان به شکل نیروی عظیمی درآمده بودند، سازمان امل قوی شده بود و اعتبار پیدا کرده بودند؛ فلسطینی‌ها نیروی نسبتاً عظیمی داشتند و اسلحه زیادی جمع کرده بودند؛ حماسه انقلاب ایران به آنها جان می‌داد و بدین ترتیب در شمال اسرائیل یک خطر جدی علیه اسرائیل شکل می‌گرفت و رؤیای غربی‌ها که همواره خواسته‌اند لبنان را به‌صورت یک کشور غربی در خاورمیانه حفظ کنند به کلی از دست می‌رفت. با این هجوم توانستند موقتاً این وضع را به‌هم بزنند، فلسطینی‌ها را متفرق کنند و در سازمان امل تفرقه ایجاد کنند ـ زیرا گروهی از آنها ضعف نشان دادند و طبعاٌ گروه جندالله و حزب‌الله نمی‌توانست با آنها همسنگر باشد ـ سایر حرکت‌های اسلامی و غیراسلامی هم انسجامشان از هم گسیخته شد و مهم‌تر اینکه سوریه را از قسمتی از لبنان بیرون کردند و جایش را اسرائیل گرفت و وضع را به صورتی درآوردند که یا سوریه و اسرائیل ـ اگر کوتاه بیاید ـ هر دو بیرون بروند، یا هر دو بمانند و احتمالاً با ایجاد فشار سوری‌ها را بیرون کنند و اسرائیل برای مدتی بماند و اینها همه به صورت ظاهر پیروزی‌هایی است که به دست آوردند. پیروزی دیگری که به دست آوردند و دارد به‌هم می‌خورد، این بود که جُمیّل را سرکار آوردند. می‌دانیم که حزب کتائب پایگاه امریکا در لبنان بود و در درگیری‌های لبنان همیشه اینها و همچنین سعد حداد در کنار اسرائیل عمل می‌کردند و نمی‌گذاشتند لبنان جان بگیرد. ما در گذشته هم وقتی که می‌دیدیم فلسطینی‌ها با آنکه نیرومند بودند به کتائب فشار نمی‌آوردند، فکر می‌کردیم در حقیقت کتائب پایگاه امریکا هستند و آن روزی که اسرائیل سعد حداد یا کتائب را در خطر جدی ببیند، هجوم می‌آورد و آنچه که نیروهای خلقی را از حمله و فشار به آنها باز می‌داشت همین نکته بود. سرانجام موفق شدند شخصی را که هیچکس فکرش را نمی‌کرد یک روزی در لبنان رئیس‌جمهور شود به صورت ظاهر روی کار بیاورند. پیروزی دیگر آنها در منطقه این بود که انهزام روحی بسیار بدی در کشورهای عربی پیدا شد به این معنی که حدود هفتاد روز جنگ بسیار زشت لبنان و سکوت همه کشورهای عربی بدون آنکه سخنی جدی بگویند و اقدام مؤثری بکنند، قابل هیچ‌گونه توجیهی نبود، یا اینکه باید بگوئیم آنقدر ضعیف هستند که می‌ترسیدند حتی یک اقدام سیاسی یا اقتصادی جدی بکنند و به طور مثال با فرانسه یا امریکا قطع رابطه کنند یا به سازمان ملل فشاری وارد کنند، که هیچ کاری نکردند و این قابل قبول نیست. چون به‌هرحال اگر از لحاظ نظامی هم ضعیف بودند ـ که به نظر می‌رسد از همین جهت هم اگر متحد بودند ضعیف نبودند ـ از لحاظ اقتصادی با حربه نفت می‌توانستند قضیه را به نحو آبرومندی فیصله دهند (که نکردند). بنابراین تفسیر بعدی آن این است که بگوئیم اینها با امریکا سازش کردند و خائن بودند یا اینکه منافع خودشان و نه ملت‌ها، نه اسلام، نه عرب، در این بود که نتیجه آن حالت بسیار بدی بود که در ملت‌ها به وجود آورد. چه بگوئیم؟ بگوئیم خائن‌اند؟ نوکر امریکا هستند؟ همه ترسو و ضعیف هستند؟ واقعاً ضعیفند و چیزی ندارند؟ البته می‌دانیم که ضعیف نیستند و امکاناتی در کشورهای عرب هست. اگر بخشی از آن به کار گرفته می‌شد، اسرائیل به کلی نابود می‌شد و در این مرحله می‌توانستند اسرائیل را به طور جدی شکست دهند. مرحله‌ای که خود اسرائیل هجوم کرده بود، آن هم هجوم بسیار زشت که نمی‌توانست عَلَم مظلومیت بلند کند. اگر نیروهای عرب به میدان می‌آمدند و یک پوشش هوایی جدی برای سوریه درست می‌کردند، با توجه به اینکه امروز کشورهای عربی هواپیماهای اف ـ 4 و اف ـ 16 و... در اختیار دارند (ما با داشتن تعدادی اف ـ 14 فضای کشورمان را به خوبی پوشانده‌ایم) و مصر و لیبی، الجزایر، سوریه و... دفاع شرقی قوی دارند و با استفاده از سام‌هایی که در اختیار دارند، می‌توانستند سوریه را به خوبی پوشش هوایی دهند و آواکس‌هایی که در عربستان هست می‌توانند در شمال غربی عربستان حرکات داخلی اسرائیل را کنترل کنند و آن سوی دیگر لشکرهای زیاد و تانک‌های فراوان و نیروی پیاده بسیاری در اختیار دارند و در شرایطی که اسرائیل نیروی عمده‌اش را در لبنان پیاده کرده بود ـ به طور کلی بیش از ده، دوازده لشکر نمی‌تواند داشته باشد ـ و نیروهای داخلی لبنان، فلسطینی‌ها، امل، و سایر گروه‌ها همراه با همان نیروهای سوری که در لبنان بودند می‌توانستند اسرائیل را مشغول کنند که نتوانند بیش از این جلو بیایند و در سایر جبهه‌ها هم جنگ به طور جدی علیه آنها آغاز می‌شد، اسرائیلی‌ها به طور قطع عاجز می‌شدند. موقعیتی بود که من همان روزهای اول گفتم، اگر دنیای عرب جدی برخورد می‌کرد، می‌توانست به حساب اسرائیل برسد. یک پیروزی برای غرب و صهیونیسم همین بود که حالتی در دنیای اسلام به وجود آوردند که ملت‌ها از این دولت‌ها مایوس شوند. دولت‌هایی که یا باید ضعیف یا خائن یا مزدور و... باشند یا آنکه واقعاً از گذشته خود پشیمانند و سیاست نفی اسرائیل را صحیح نمی‌دانند! و شاید در یک محاسبه درازمدت به خاطر اینکه امریکا یک پایگاه قوی در مقابل روسیه در منطقه داشته باشد، ترجیح می‌دهند اسرائیل در منطقه قوی بماند! از بس که انسان نمی‌خواهد خیانت اینها را آشکارا ببیند، تا این حد دنبال دلیل می‌گردد و این گونه توجیهی برای آنها دست و پا می‌کند. همان روزهای اول در ذهن ما این بود که به‌هرحال ممکن است مردم به فکر بیفتند. ما مردم خودمان را مقیاس می‌گرفتیم و با این مقیاس، زیاد امیدوار بودیم، هنوز هم امیدوار هستیم که اگر مردم عرب با همین رویه‌ای که ما داریم یا مقداری ضعیف‌تر وارد میدان شوند، در این صورت باید گفت، به جای اینکه اسرائیل پیروز شود در دام افتاده است. یعنی اکنون با کشته شدن جُمیّل و ضربه بزرگی که به حزب فالانژ خورد دیگر به نظر نمی‌رسد که در لبنان به این زودی یک حکومت دلخواه امریکایی‌ها روی کار آید و حالا بر فرض اینکه باز هم روی کار بیاید به خوبی معلوم شد آسیب‌پذیرند. کشته شدن جُمیّل به مردم روحیه داد و ملت‌ها یاد گرفتند و یاد داشتند که جلوی یک چنین چیزی را باید بگیرند. چه حالتی ممکن است آنجا پیش آید که مطلوب امریکا باشد؟ اگر فکر کنید که ارتش اسرائیل برای همیشه می‌تواند آنجا بماند و لبنان هم لبنان باشد، این قابل قبول نیست، چرا که اسرائیل باید نیروی زیادی را در لبنان نگه دارد که برایش در دراز مدت قابل تحمل نیست و نقطه ضعف و آسیب‌پذیری اسرائیل از همین جا آغاز می‌شود. یک کشور نمی‌تواند مستقل بماند و برای همیشه با قدرت کشور دیگری امنیت آن حفظ شود، آن هم با شرایط کشوری مانند لبنان. کشوری که مردم آن یکپارچه نیستند تا خواستار چنین امنیتی باشند. اکثریت مردم لبنان شیعه و مسلمان هستند که چنین شرایطی را نمی‌خواهند. البته یک زمینة روانی در لبنان بود که موجب شد آنها کمی موفق شوند و آن این بود که لبنانی‌ها از این جنگ‌های داخلی که حدود ده سال جریان داشته خیلی خسته شده‌ بودند و به همین جهت فکر می‌کردند که اگر مثلاً فلسطینی‌ها بیرون بروند، ممکن است یک امنیت نسبی برایشان حاصل شود و یکپارچگی ملی به وجود آید و حکومت قوی شود. دیگر اینکه فکر نمی‌کردند که این حکومت را با ارتش اسرائیل نگه دارند. اگر جمعیت الآن لبنان را در نظر بگیریم، نزدیک 80% ملت مسیحی نیستند (بیش از یک میلیون شیعه و 700 ـ 800 هزار مسلمان غیر شیعی و شاید 500 ـ 600 هزار مسیحی). طبیعی است اگر ما بخواهیم به این گروه اقلیت مسیحی حاکمیت بدهیم ـ به ویژه یک گروه بدنام مثل کتائب ـ این از نظر مردم لبنان، قابل قبول نیست. آنها خیال می‌کردند با روی کار آمدن جُمیّل مسئله حل می‌شود، ولی این هم نشد. اکنون چه خواهند کرد؟ یا باید در لبنان کسی را مثل جُمیّل به ریاست برسانند که باز همین درگیری‌ها خواهد بود و هیچ وقت تعادل آنجا حفظ نخواهد شد، یا اینکه باید ارتش اسرائیل در لبنان بماند و این هم نه برای اسرائیل قابل تحمل است و نه برای مردم. یک روز هم ـ که خیلی دیر نخواهد بود ـ درگیری‌های مسلحانه شدیدی از داخل، علیه ارتش اسرائیل به وجود خواهد آمد و در آن صورت همسایه‌ها هم نمی‌توانند ساکت بنشینند. بنابراین باید گفت که غربی‌ها و امریکا در بن‌بست افتاده‌اند. بعضی‌ها می‌خواهند قدری خوشبین باشند، می‌گویند که ـ مثلاً ـ روسیه این نقشه را کشیده است! سکوت روسیه سکوت زشتی بود و اعتبار آن ـ در این جریان ـ از بین رفت. زیرا روسیه از چند حالت خارج نیست. یا اینکه طرفدار فلسطین‌ها باید باشد، پس چرا اجازه می‌دهد این چنین فلسطین‌ها را سرکوب کنند. اگر طرفدار آنان نیست و دروغ می‌گوید این برای یک ابرقدرتی زشت است که ادعای دروغ کند! امریکایی‌ها با پررویی از اسرائیل حمایت می‌کنند و تا آخر پای حرف خودشان ایستاده‌اند، ولی روس‌ها یک تشر جدی هم نزدنند چه برسد به اینکه یک اقدام عملی بکنند. اگر راست می‌گویند که طرفدار فلسطینی‌ها هستند ولی می‌ترسند! این هم به حیثیتشان در دنیا لطمه می‌زند و آنهایی که تحت‌الحمایه روس‌ها هستند پس از این هر وقت با خطر جدی روبرو شدند، می‌ترسند و پایشان می‌لرزد و در این صورت منافع روسیه ضربه زیادی می‌بیند. نظر دیگری که نسبت به روسیه موجود است، این است که روس‌ها از این جریان راضی بودند و با امریکائی‌ها معامله کردند. (نظیر همان معامله‌هایی که بر سر لهستان، افغانستان، اتیوپی، سومالی و کشورهای دیگری انجام دادند. یا معامله در روابط اقتصادی بر سر لوله گاز سیبری به اروپای غربی، یا از سر گرفتن تکنیک‌های پیشرفته غربی که برای روسیه خیلی لازم است و...) آنهایی که بیشتر هوادار شوروی هستند، ادعا می‌کنند که شوروی چاهی برای آمریکائی‌ها کَند و آنان را در بن‌بست انداخت. این روسیه‌پرست‌ها از این راه می‌خواهند آبرویی برای آنها کسب کنند گرچه ممکن است ـ درنهایت ـ نتیجه این بشود، اما این چیزی نیست که آنها می‌خواستند و اصلاً در این مورد هیچکدام محاسبه هم نکردند و تنها وحشت از پیروزی ما در ایران و در منطقه خلیج فارس بود که آنان را در این وادی خطرناک انداخت. اکنون اگر ما فرض کنیم که اینها توی چاه افتادند ـ گرچه من هنوز مطمئن نیستم ـ اما مسئولیت ناامنی لبنان امروز به عهده امریکا است، درصورتی‌که تا دیروز به عهده امریکا نبود و این نا‌امنی طولانی خواهد بود؛ زیرا اسرائیل ـ در این کشورـ مسؤلیت سنگینی را به عهده گرفته است که از عهده‌اش بر نمی‌آید. و اگر فرض کنیم که در دنیای عرب یک بیداری پیدا شود، ملت‌ها فشار بیاورند یا مسئولین مقداری به خود آیند و آدم شوند، در آن صورت به خوبی می‌توان این بن‌بست را تعقیب کرد و گلوی اسرائیل را فشرد. اگر اعراب سوریه را تقویت کنند و قول بدهند که هر خسارتی پیش بیاید جبران کنند و هر مقداری نیروهای سوریه تلف شود، نیروی جدید جایگزینش کنند و اسلحه و مهمات زیادی برای سوریه تهیه کنند و سوریه را آماده کنند که واقعاً با اسرائیل درگیر شود و اگر درگیری طولانی شد همگی کمک کنند و نیرو بفرستند و امکانات ارتش را تأمین کنند و سوریه وارد جنگ شود، با توجه به اینکه چند لشکر در لبنان مستقر می‌باشد به خوبی می‌توانند شیرۀ اسرائیل را بکشند. اگر وارد جنگ شوند فلسطینی‌ها هم برمی‌گردند، گرچه تا در بیروت بودند بهتر بود ولی نفوذ در لبنان کار مشکلی نیست هم اکنون مردم بیروت، صور، صیدا و مردم روستاها می‌توانند از نقاط مختلف (از بقاع، بعلبک، طرابلس یا از راه دریا) فشار بر اسرائیلی‌ها بیاورند و اسرائیل را مشغول کنند. البته اگر برنامه‌ای باشد، ما هم شرکت خواهیم کرد، ولی باید برنامه‌ریزی کنند. اسرائیل هم نمی‌تواند از لبنان خاطر جمع شود، گرچه ممکن است به جنایت دیگری دست بزنند، ولی ملت دوباره جواب آنها را خواهند داد، اصلاً این سرعت عمل لبنانی‌ها در قتل جُمیّل، حال غربی‌ها و سران کشورهای عربی را گرفت. ولی من امروز یک حرکت مرموزی درگزارش‌ها می‌بینم که خیلی شیطنت‌آمیز است و آن اینکه روس‌ها ـ مثلاً ـ می‌گویند، این کار خود اسرائیل است، یک احتمالی پیش کشیده‌اند و در روزنامه‌هایی هم ـ در قطر و در جاهای دیگر ـ منتشر شده است، و این مطلب قطعاً درست نیست، بلکه با این شیطنت می‌خواهند روحیه مردم را سست کنند که در سایر کشورهای عربی چنین حالتی پیدا نشود. این حالتی که به وجود آمده بسیار سازنده است. باید ملت‌ها یاد بگیرند به قول عرب‌ها "بناء و خلاق" است این حالت برای ابرقدرت‌ها و عمال آنها خیلی ترسناک بود، لذا شروع به فعالیت کردند که قضیه را لوث کنند و ما باید جلوی این را بگیریم. قطعاً این کار ارزنده از خود مردم بوده است، زیرا ممکن نیست اسرائیل، جُمیّل را از بین ببرد. آن موقعی که اسرائیل هم در لبنان نبود، بشیر جُمیّل نوکر چشم بسته اسرائیل بود و هنگامی که اسرائیل لشکرکشی کرد، او و سعد حداد کاملاً در اختیار اسرائیل بودند و همکاری می‌کردند. بنابراین دلیلی ندارد که اسرائیل او را بکشد! اگر این کار را بکند، دیگر عُمال غربی که در لبنان هستند وحشت می‌کنند و دیگر کسی جرأت رئیس‌جمهور شدن را ندارد. بنابراین واضح است که این مطلب به کلی دروغ است. یعنی هیچکس نمی‌تواند جای جُمیّل بیاید که بیشتر تسلیم اسرائیل باشد. در اینجا لازم است بگویم که اینکار ارزنده بدون شک از مردم بوده است. البته من نمی‌دانم چه گروهی این کار را کرده‌اند، ولی هرکس بوده کار خوبی کرده است. اگر یک در میلیون هم فرض کنیم اسرائیل این کار را انجام داده است، این از اشتباهات بزرگ او است. از این رو من مسئله لبنان را در درازمدت به نفع غربی‌ها و اسرائیل نمی‌بینم، مشروط بر اینکه ملت‌ها لااقل این را بخواهند. و الا اگر دولت‌های مجاور هیچ حرکتی نکنند و ملت‌ها هم فعالیتی نکنند، اسرائیل با دلگرمی همانجا می‌ماند و یک لشکر هم در تمام لبنان پخش می‌کند که آنها را محافظت کنند! در کنفرانس سران عرب ـ اگر به طور فرمول حساب کنیم ـ ما ضرر کردیم، زیرا اینها یک قدم جلو گذاشتند و خودشان را در مقابل یک واقعیتی تسلیم کردند. یعنی آنچه برای خودشان واقعیت فرض کرده‌اند، پذیرفتند و برای اسرائیل درخواست صلح کرده‌اند و دوباره برگشتن از این موضع کار آسانی نیست، دوباره باید یک نیروی سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی عظیمی را به‌کار بگیریم تا به حال اول برگردیم. تابه‌حال ما نپذیرفته بودیم که از سازمان ملل بخواهیم امنیت اسرائیل را حفظ کند. لذا اکنون اگر یکی از این دولت‌های عربی هم بخواهند برگردد، باید کلی در مقابل امریکا جوابگو باشد و برای برگشتن از این راه مبارزه‌ای جدی بکند و این کار زحمت فراوان به‌همراه دارد. در اینجا ممکن است سوریه بگوید که ما با شرکت در کنفرانس فاس خدمت کردیم، آنها می‌خواستند طرح ریگان را تصویب کنند، می‌خواستند رسماً اعلان پذیرش کنند، می‌خواستند فلسطینی‌ها را زیر تیول اردن بگذارند و... ما پیشنهاد دولت فلسطین دادیم، و چون دیدیم سازمان ملل یا یکی از کشورهای عضو سازمان ملل که شامل امریکا می‌شد در طرح است، آن را به‌هم زدیم و گفتیم شورای امنیت، در شورای امنیت هم حق وتو هست و دوستان ما مثلاً شوروی‌ها حق وتو دارند و ممکن است حق به جانب ما بدهند!! اینها همه حرف است. شما می‌بایست نمی‌گذاشتید این کنفرانس بپاشود و می‌بایست جلوی تصویب این چنین قطعنامه‌ای را می‌گرفتید نه اینکه خطرات آینده را پیش می‌کشید و می‌گوئید ما رفتیم و چه کردیم! اینها جواب نیست. به‌هرحال یک خیانتی شد، یک ظلمی به دنیای اسلام و عرب شد، فاجعه‌ای رخ داد که از اشغال لبنان بدتر بود (زیرا اشغال لبنان می‌تواند در‌نهایت خیلی هم مفید باشد اگر ملت‌ها حرکت کنند) اینها یک قدمی به طرف جهنم گذاشتند که برگرداندنش نیروی زیادی می‌خواهد و این سقوط بود برای دنیای عرب. اگر کسی از روی ناچاری بخواهد نقطه مثبتی برایش ذکر کند، این است که ملت‌های عرب بفهمند که دولت‌هایشان دردی را دوا نمی‌کنند و خودشان به فکر چاره بیافتند، هنگامی که یک چیزی دارد و بر آن می‌شود بگوییم بهتر است خرابش کنید تا مثل یک ساختمانی که متزلزل است آن را به‌هم بریزیم و از نو بسازیم. این نقطه مثبتی است. ولی ما دلمان نمی‌خواهد که این چنین بشود. ما می‌خواهیم اینها بالاخره سر عقل بیایند و خودشان جلو بیافتند و جلوی بدی‌ها را بگیرند. البته اگر همه راه‌ها بسته شد، ما باید دلمان را به این خوش کنیم که ملت‌ها مأیوس از دولت‌هایشان شوند. ... من فاجعه کنفرانس سران عرب را از سه جهت بد می‌دانم: 1ـ در این کنفرانس 20 پادشاه و رئیس‌جمهور نشستند و با هم این خیانت را مرتکب شدند. اگر تک‌تک و جدا عمل می‌کردند، تحملش آسان‌تر بود. یعنی این حرکت از سکوتشان در دوران جنگ لبنان هم بدتر است و آمدند و نشستند و آگاهانه فاجعه لبنان را در اینجا تکمیل کردند. 2ـ در اینجا یک قدمی برداشتند که برگشتش بسیار مشکل است، مگر با یک انقلاب دسته‌جمعی، با یک حرکت فوق‌العاده نیرومند که این را برگرداند. 3ـ از اینکه دنیای عرب این چنین بی‌آبرو شوند ما این را خسارت می‌دانیم، زیرا ما دنیای عرب را جزئی از دنیای اسلام می‌دانیم و ما با عرب‌ها بیشتر از سایر نژادها نزدیکیم و من فکر می‌کنم زبان دوم ما زبان عربی است، لذا در این جریان، ضرر حیثیتی بزرگی بر ما وارد شد. یکی از بهره‌برداری‌های امریکا از کنفرانس فاس و از فاجعه لبنان این بود که با تبلیغات گسترده خطر ایران را برای اعراب جلوه دادند و به آنها چنان وانمود کردند که اگر ایران در جنگ پیروز شود همه جا را تصرف می‌کند و شما را به سرنوشت شاه مبتلا می‌کند و اینها از روی نادانی خطر ایران را پذیرفتند. البته ما نمی‌توانیم نفی کنیم که آنها به سرنوشت شاه مبتلا شوند و نمی‌توانیم قبول کنیم که ملت‌ها برای همیشه خواب بمانند، همواره احتمال بیداری ملت‌ها و بیچارگی آنان هست. ولی آنها خود می‌توانند جلوی این سرنوشت را بگیرند. بیایند با ملت‌های خود دوست شوند و خواسته‌های آنان را برآورده کنند. خواسته‌های ملت‌های عرب هم چیز زیادی نیست. اگر سران آنها نسبت به مسئله فلسطین جدی بودند برای مدت‌های زیادی می‌توانستند آنان را راضی نگه دارند. اگر در برخورد با امریکا و نسبت به مسئله نفت جدی می‌شدند، بسیاری از مسائلشان حل می‌شد. اینها به جای اینکه از این طریق مسائلشان را حل کنند از راه دیگر وارد شدند و آن اینکه کوشیدند مردم را از انقلاب ایران ناامید کنند و این یکی از اشتباهات بزرگشان است. گرچه ممکن است امریکا تا حدودی موفق شده باشد که موفقیت ایران را خطر جلوه دهد و به رؤسای مرتجع عرب بفهماند که خطر انقلاب ایران از خطر اسرائیل بیشتر است، زیرا اسرائیل به عنوان یک دشمن معرفی شده است. ولی در ایران اسلام حکومت می‌کند و اسلام نمونه و الگوست برای ملت‌ها. این رؤسا و طبقه حاکم هم به چیزی غیر از خودشان فکر نمی‌کنند و تنها به منافع شخصی خود می‌اندیشند و اینکه در کنفرانس فاس آن ضعف را نشان دادند، برای این بود که می‌خواستند یکپارچگی خود را در مقابل انقلاب اسلامی ایران برای خود درست کنند و حمایت امریکا را هم پشت سر خودشان داشته باشند.»[۲۶] ضمیمۀ گزارش 744 متن کامل نامه دبیرکل سازمان ملل که به عنوان سند شماره S/15449 شورای امنیت در تاریخ 7 اکتبر 1982 (15 مهر 1361) منتشر شد، به این شرح است: «گزارش دبیرکل پیرو قطعنامه‌های 514 (1982) و 522 (1982) 1ـ گزارش حاضر متعاقب پاراگراف 6 قطعنامه 514 شورای امنیت مورخ 12 جولای 1982 و پاراگراف 7 قطعنامه 522 مورخ 4 اکتبر 1982 که شورا از دبیرکل درخواست کرده بود که در مورد اجرای این قطعنامه به ترتیب طی 3 ماه و نیز 72 ساعت گزارش نماید، ارائه می‌گردد. 2ـ گزارش درخواست‌شده از دبیرکل طبق پاراگراف قطعنامه 514، در تاریخ 15 جولای 1982 به عنوان سند شورا (S/15293) منتشر شد. 3ـ به دنبال تصویب قطعنامه 522، با اشاره به پاراگراف 4 آن که در آن شورا بر لزوم اجرای بی‌درنگ تصمیم خود جهت اعزام ناظران سازمان ملل برای نظارت بر آتش‌بس و عقب‌نشینی تأکید کرده بود، اظهار می‌کنم که به کارگیری مؤثر ناظران سازمان ملل طبیعتاً مشروط بر توافق و همکاری طرفین درگیر و برقراری آتش‌بس مرتبط می‌باشد. (S/PV.2399). 4ـ متن قطعنامه 522 بلافاصله برای دولت جمهوری اسلامی ایران و دولت جمهوری عراق ارسال شد و درخواست گردید در مورد آن به‌ویژه پاراگراف 4 اظهار نظر نمایند. 5ـ در 4 اکتبر 1982، پس از آنکه قطعنامه 522 تصویب شد، وزیر امور خارجه عراق از من دعوت به عمل آورد و به من اطلاع داد که دولت متبوعش از این تلاش‌ها جهت یافتن راه‌حلی صلح‌آمیز حمایت می‌نماید. در تاریخ 5 اکتبر 1982، من از وزیر خارجه عراق نامه‌ای دریافت نمودم که وانمود می‌شد که دولت عراق خواهان همکاری بوده و نسبت به شورا در اجرای قطعنامه 522، اعتماد راسخ دارد. 6ـ در تاریخ 5 اکتبر 1982، با نماینده دائمی جمهوری اسلامی ایران ملاقات کردم که وی به من اطلاع داد که دولتش به صلح تمایل داشته و در گام‌هایش ثابت قدم است که برای رسیدن به توافق تحقیقات لازم صورت گیرد. وی همچنین بیانیه مورخ 4 اکتبر 1982 (S/15448) پیوست را به من داد. در این بیانیه دولت متبوعش خاطرنشان ساخته بود که منطقه‌ای که در آن عملیات نظامی اخیر صورت گرفته، داخل سرزمین‌های جمهوری اسلامی ایران می‌باشد و آن عملیات به منظور آزادی مناطق اشغالی که از آغاز جنگ به تصرف نیروهای عراقی درآمده بود، صورت گرفته است. دولت جمهوری اسلامی ایران همچنین اعلام نمود که بنا به دلایلی که در بیانیه منعکس شده است قطعنامه‌های شورای امنیت درباره وضعیت میان ایران و عراق برای جمهوری اسلامی ایران تعهدآور نمی‌باشد. 7ـ تلاش‌های بسیاری نموده‌ام و سابقه آن به مخاصمات در سپتامبر 1980 باز می‌گردد تا اینکه به توافقی جامع، عادلانه و شرافتمندانه که تضمین‌کننده در موارد اختلاف میان جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق باشد، دست یابیم. نماینده ویژه من جناب آقای اولاف پالمه از نوامبر 1980 تا کنون جهت پیگیری این تلاش‌ها 5 بار از منطقه دیدار نموده است. اگرچه متأسفانه تا کنون پیشرفت قابل ملاحظه‌ای صورت نگرفته اما من آمادگی خود را به طرفین مجدداً اعلام می‌نمایم که برای دست‌یابی به راه‌حلی صلح‌آمیز در هر شرایط قابل قبولی کمک نمایم. 8ـ در این باره من تشکر خود را از جناب آقای اولاف پالمه به اطلاع شورا می‌رسانم که به درخواست من موافقت نموده که به نقش خود به عنوان نماینده ویژه در این مهم علی‌رغم مسؤلیت‌های سنگین آن ادامه دهد. 9ـ فرصت را غنیمت شمرده و مجدداً تصریح می‌نمایم که به هر کوششی جهت دست‌یابی به توافقی عادلانه و پایدار که تضمین‌کننده موارد اختلاف طرفین باشد، ادامه خواهم داد به خاطر اینکه این جنگ که خسارات جانی و مالی بی‌شماری به طرفین وارد ساخته، پایان یابد.»[۲۷]



منابع و مآخذ روزشمار 1361/07/15

  1. سند شماره 2/139 مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ: دفتر راوی قرارگاه ظفر، عملیات مسلم‎بن ‎عقیل، 29/7/1361، صص 279 و 280.
  2. خبرگزاری جمهوری اسلامی، "گزارش لحظه‎ به لحظه عملیات مسلم‎بن‎عقیل و بازتاب جهانی آن"، نشریه شماره 7، 16/7/1361، ص 2، باختران ـ خبرگزاری جمهوری اسلامی، 15/7/1361.
  3. روزنامه اطلاعات، 15/7/1361، ص 2.
  4. خبرگزاری جمهوری اسلامی، "گزارش لحظه به لحظه عملیات مسلم‎بن ‎عقیل و بازتاب جهانی آن"، نشریه شماره 8، 17/7/1361، ص 1، باختران ـ خبرگزاری جمهوری اسلامی، 16/7/1361.
  5. روزنامه کیهان، 15/7/1361، ص 2.
  6. همان.
  7. روزنامه جمهوری اسلامی، 18/7/1361، ص 2.
  8. سند شماره 350218 مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ: از قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)، واحد طرح و برنامه عملیات، به ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 17/7/1361؛ وـ سند شماره 350217 مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ: از قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)، واحد طرح و برنامه عملیات، به ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 18/7/1361، ص 2.
  9. سند شماره 113128 مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ: گزارش امنیتی مناطق دهگانه، از مرکز فرماندهی سپاه، به فرماندهی کل، 26/7/1361.
  10. همان.
  11. خبرگزاری جمهوری اسلامی، "گزارش‎های ویژه" نشریه شماره 202، 16/7/1361، صص 5 و 6، رشت ـ خبرگزاری جمهوری اسلامی، 15/7/1361؛ وـ روزنامه اطلاعات، 17/7/1361، ص 16.
  12. سند شماره 93846 مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ: خبرنامه شماره 115، واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، روابط عمومی ستاد منطقه 10، 18/7/1361، ص 1.
  13. سند شماره 103873 مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ: واحد معاونت اطلاعات سپاه پاسداران، "گزارش روزانه"، بولتن شماره 159، 20/7/1361، ص 1، منطقه 3، گرگان، 15/7/1361.
  14. مأخذ 5.
  15. سند شماره 113104 مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ: گزارش امنیتی مناطق دهگانه، از مرکز فرماندهی سپاه، به فرماندهی کل، 19/7/1361، منطقه 10، تهران.
  16. سند شماره 436863 مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ: از سپاه منطقه یک ـ فرماندهی، به ستاد مرکزی سپاه ـ فرماندهی، 1/8/1361، صص 2 و 3.
  17. خبرگزاری جمهوری اسلامی، "گزارش‎های ویژه"، نشریه شماره 208، 22/7/1361، ص 5، نور ـ خبرگزاری جمهوری اسلامی، 21/7/1361.
  18. مأخذ 3، ص 3.
  19. مأخذ 5.
  20. جنگ ایران و عراق در اسناد سازمان ملل، ترجمه محمدعلی خرمی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس (مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ) تهران، چاپ اول: 1378، جلد اول، صص 158 ـ 160.
  21. مأخذ 2، ص 5، ابوظبی ـ خبرگزاری آسوشیتدپرس، 15/7/1361.
  22. دفتر سیاسی سپاه، "رویدادها"، نشریه شماره 12، 17/7/1361، صص 9 ـ 11.
  23. روزنامه کیهان، 17/7/1361،ص16، یونایتدپرس.
  24. مأخذ 2، صص 19 و 20، رادیو بی.بی.سی، 15/7/1361.
  25. روزنامه جمهوری اسلامی، 15/7/1361، ص 9.
  26. مأخذ 3، ص 3.
  27. مأخذ 20.