1366.07.16

از دانشنامه روز شمار دفاع مقدس
پرش به ناوبری پرش به جستجو
روزشمار جنگ سال 1366
1366.07.16
نام‌های دیگر شانزده مهر
تاریخ شمسی 1366.07.16
تاریخ میلادی 8 اکتبر 1987
تاریخ قمری 14 صفر 1408




گزارش- 276

هواپيماهاي ارتش عراق امروز منطقه عمومي سومار را بمباران شيميايي كردند. در ساعت 9:30 بيش از 6 فروند هواپيماي دشمن مراكز تجمع نيروها و انبارهاي مهمات خودي را هدف حمله قرار دادند. هواپيماهاي عراقي ابتدا قرارگاه لشكر88 زرهي ارتش جمهوري اسلامي را بمباران كردند و سپس در سطحي گسترده از عوامل شيميايي اعصاب استفاده كردند.[۱] بر اثر اين حملات 100 تن شهيد و 1350 تن مجروح شدند. همچنين يك زاغه مهمات منهدم و تعدادي خودرو خسارت ديد.[۲] همچنين در ساعت 10:15 صبح امروز چند هواپيماي عراقي در حالي كه در ارتفاع پايين پرواز مي‌كردند به حريم هوايي شهر ايلام تجاوزكردند. غرش هواپيماهاي دشمن كاركنان ادارات و افراد باقي مانده در شهر ايلام را به پناهگاه‌ها كشاند. امروز حداقل در ايلام چهار بار وضعيت قرمز اعلام شد. با توجه به بمباران روز گذشته ايلام، تمامي اماكن مسكوني و تجاري شهر تخليه و مدارس تعطيل شده است و فقط ادارات و تعداد اندكي مغازه و نانوايي به كار خود ادامه مي‌دهند. مردم با بر پا كردن چادر در محورهاي اطراف شهر و اسكان كامل در اين مناطق زندگي خود را از سرگرفته‌اند. استانداري ايلام امروز آغاز كار ستادهاي كمك‌رساني و امداد و استقرار آنها در محورهاي اسكان مردم را اعلام كرد. اين ستادها موظف هستند كه سوخت، آب، نان و ديگر مايحتاج مردم را كه زير چادر زندگي مي‌كنند، تأمين كنند. ساعت 10:20 امروز نيز هواپيماهاي ارتش عراق به حريم هوايي شهر اهواز تجاوز كردند كه با آتش پدافند هوايي رزمندگان اسلام مواجه و شهر را ترك كردند.[۳] نمايندة ايران در سازمان ملل امروز در نامه‌اي به دبيركل گزارشي از حملات ارتش عراق طي روزهاي 16 تا 23 سپتامبر 1987 (25 شهريور تا 1 مهر) به مناطق غيرنظامي داده است: 16 سپتامبر بمباران روستاي الخورشيد در رامهرمز؛ 17 سپتامبر شكستن ديوار صوتي تعدادي از شهرهاي خوزستان؛ 18 سپتامبر بمباران دو واحد صنعتي در ازنا و رازن (استان لرستان)؛ 20 سپتامبر بمباران دو واحد صنعتي در باختران و ازنا كه بر اثر آن 10 تن شهيد و 32 تن مجروح شدند. 23 سپتامبر 1987 بمباران شهر ايلام كه تعدادي واحد مسكوني و آموزشي تخريب شد. در پايان نامه اضافه شده كه جنگنده‌هاي عراقي در روزهاي 17 و 18 سپتامبر منطقة عراقي خان‌ميسي را بمباران شيميايي كردند.[۴]

پيكر چند تن از شهيدان حمله شيميايي روز 16/7/1366 به منطقه سومار در اين حمله شيميايي هواپيماهاي عراق، حدود 100 تن شهيد و 1350 تن مجروح شدند.

گزارش- 277

در پي حملة شيميايي عراق به منطقه سومار، وزير خارجه جمهوري اسلامي ايران طي نامه‌اي به دبيركل سازمان ملل، خواستار رسيدگي فوري شوراي امنيت به اين موضوع شد. در اين نامه دكتر ولايتي نوشته است: «مايلم توجه جناب عالي را به اين واقعيت جلب كنم كه رژيم جنايت‌كار عراق يك بار ديگر به استفاده از تسليحات شيميايي به مقياس وسيع عليه جمهوري اسلامي ايران متوسل شده است. اين اقدام شنيع و ضد انساني را - كه بر خلاف كليه مقررات و كنوانسيون‌هاي پذيرفته شده بين‌المللي مي‌باشد - تنها رژيم‌هاي فاشيست با ماهيت توسعه‌طلبانه مرتكب مي‌شوند. حكام چنين رژيم‌هايي به انسانيت، مردم و حتي شأن ملي خودشان توجه ندارند. جاي تأسف است كه گفته شود سازمان‌هاي بين‌المللي و حتي دولت‌هاي امضا كنندة كنوانسيون‌هاي ممنوعيت استفاده از اين قبيل تسليحات مرگبار، به كارگيري اين قبيل سلاح‌ها را قوياً محكوم نكرده‌اند و به حكام عراق جهت تكرار نقض پروتكل 1925 ژنو، چراغ سبز نشان داده و وجدان جهانيان را به تمسخر گرفته‌اند. به دنبال اين اقدامات، شهر سومار در ساعت 10:05 و 10:15 (به وقت محلي) مورخ 8 اكتبر 1987 (16 مهر 1366) زير بمباران شيميايي وسيع و ناجوانمردانه قرار گرفت. مايلم به جناب عالي اطمينان دهم كه جمهوري اسلامي ايران قدرت آن را دارد كه هر وقت اراده كند از تسليحات مشابه استفاده كند و حتي تجهيزات پيشرفته‌تري را جهت مقابله به مثل دارد كه حكام عراق را در وضعيت اسف‌باري قرار دهد، ليكن با احترام به حقوق انساني، اصول اسلامي و حقوق بين‌الملل تاكنون از مقابله به مثل اجتناب كرده‌ايم. بنابراين بر شوراي امنيت فرض است كه براي توقف آن بدون درنگ اقدام نموده و قاطعانه با اين مسئله برخورد نمايد و جنايت‌كاران جنگي را كه مسئول اين اقدامات وحشيانه مي‌باشند به سزاي اعمال خويش برساند. همچنين انتظار داريم كه تيم كارشناسان قبل از اينكه مدارك اين جنايات محو شود، هر چه سريع‌‌تر به منطقه اعزام شود. گفتني است كه عدم واكنش مناسب به درخواست جمهوري اسلامي ‌ايران براي اعزام تيم كارشناسان جهت بازديد از مناطق مسكوني غير‌نظامي سردشت - كه عراق بمباران شيميايي كرد و نقطه عطفي در تاريخ استفاده از تسليحات شيميايي مي‌باشد - حكام عراق را تشويق خواهد كرد كه به اقدامات ضد قانوني خود ادامه دهند. اميدواريم كه اين مسئله مهم با مسئوليت بيش‌تر و به طور مستقل مورد بحث و توجه قرار گيرد.»[۵] از سوي ديگر، يك سخنگوي نظامي عراق استفاده از سلاح‌هاي شيميايي را رد كرد و گفت: «ادعاهاي دروغين مسئولان ايراني بهانه‌‌اي براي سرپوش گذاشتن بر روي شكست‌هاي نظامي خود در جبهه‌ها است و مي‌خواهند از اين راه افكار عمومي جهان را فريب دهند.»[۶] مجله جينز ديفنس نيز در مقاله‌اي با عنوان "خاورميانه صحنه جنگ‌هاي شيميايي" نوشته است: در جنگ ايران و عراق عراقي‌‌ها براي اولين بار در سال 1983 و بعد در فوريه 1984 (بهمن 1362) و سپس در مارس و آوريل 1985 (اسفند63 و فروردين 64) و تاكنون متجاوز از 30 بار اين اسلحه را عليه ايران به كار برده‌اند كه بيش از 5000 نفر مصدوم شده‌اند. گروه‌هاي بازرسي سازمان‌ ملل، گازهاي به كار رفته را از نوع گاز خردل و گاز اعصاب تشخيص داده و عراقي‌ها پس از آن از گازهاي سمي ئيدروژن سيانيد و لويزيت نيز استفاده كرده‌اند. برخي از اين گازها توليد داخلي عراق بوده است. اين كشور همچنين به كمك تكنولوژي اروپايي درصدد ساختن بمب‌هاي طاعون‌زا است. عراق از كشورهاي امريكاي لاتين نيز سيستم‌هايي دريافت كرده است.[۷]

گزارش- 278

با هدف آموزش مردم و چگونگي مقابله با بمباران شيميايي دشمن، عصر امروز مانور پدافند شيميايي با همت ژاندارمري، شهرباني، كميته انقلاب اسلامي، جمعيت هلال احمر، شهرداري، واحد آتش نشاني، مركز اورژانس اهواز و با همكاري فرمانداري و شهرداري آبادان و بنياد شهيد اهواز در محل نمايشگاه شكست حصر آبادان در اهواز برگزارشد. برادر بهاء‌الدين علوي مسئول ستاد ش.م‌.ه استان خوزستان با اشاره به اهميت برگزاري مانور پدافند شيميايي در شهرهاي پشت جبهه به ويژه در شهر اهواز اظهار داشت: براي آموزش و آشنا ساختن آنان با چگونگي مقابله با بمباران شيميايي دشمن قرار است هفته‌اي يك ‌بار در نقاط مختلف شهر اهواز مانور پدافند شيميايي انجام شود. مانور پدافند شيميايي در ديگر شهرهاي خوزستان از جمله ماه‌شهر، بهبهان، سوسنگرد، شادگان، هويزه، رامهرمز، شوش و انديمشك انجام شده و مورد استقبال مردم قرار گرفته است.[۸]

گزارش- 279

در يك درگيري شديد نظامي در خليج فارس هلي‌كوپترهاي امريكايي به روي سه فروند قايق ايراني آتش گشودند و آنها را غرق كردند. در اين درگيري رزمندگان اسلام در دفاع از خود يك فروند از هلي‌كوپترهاي مهاجم امريكا را با موشك استينگر هدف قرار دادند و ساقط كردند.[۹] درگيري در ساعت 22 امروز با حمله هلي‌كوپترهاي امريكا به قايق‌هاي تندرو ايران در 18 مايلي جزيره فارسي شروع شد كه به مدت نيم‌ساعت ادامه داشت. در گزارش فرماندهي نيروي دريايي سپاه به فرمانده كل سپاه درباره اين درگيري آمده است: «بعد از آنكه حدود دو ساعت قايق‌ها در منطقه غرب جزيره فارسي مشغول گشت‌‌زني بودند، ناگهان هلي‌كوپترهاي امريكايي، كه تا 200متري قايق‌ها نزديك شده بودند، به قايق‌ها تيراندازي مي‌كنند كه بلافاصله برادران با دوشكا و ميني‌كاتيوشا به مقابله با آنان مي‌پردازند. در اين حال يكي از برادران يك موشك استينگر به سمت هلي‌كوپتر امريكايي پرتاب مي‌نمايد كه بعد از 3 ثانيه انفجار هلي‌كوپتر را در هوا مشاهده مي‌نمايند و از اين مرحله فيلم‌برداري نيز شد ولي دوربين فيلم‌برداري به داخل دريا پرتاب شد. بعد از آن هم قايق‌ها مورد هجوم مجدد و وسيع حدود 5 فروند هلي‌كوپتر قرار مي‌گيرند كه همگي آنها[قايق‌ها] مورد اصابت قرار گرفته و آتش مي‌گيرند و برادران به داخل دريا پرتاب مي‌شوند. هلي‌كوپترهاي امريكايي مدت يك ساعت و نيم به برادران در داخل دريا تيراندازي مي‌كنند كه تعدادي از برادران را در حالي كه در دريا شناور بودند به شهادت مي‌رسانند.»[۱۰] اصغر كاظمي از مسئولان نيروي دريايي سپاه در مصاحبه با راوي مركز مطالعات درباره جزئيات اين درگيري گفت: «لنج ساعت 7 صبح از بوشهر به جزيرة فارسي رفت. تيم عملياتي نيز ساعت11 صبح حركت مي‌كنند. بچه‌ها يازده نفر بودندكه دو نفرشان مسئوليت موشك استينگر را داشتند و بقيه خدمه‌هاي شناورها و سلاح 107 (ميني‌كاتيوشا) بودند. بعدازظهر به جزيره فارسي مي‌رسند و حدود ساعت 5 بعدازظهر چيزي را در رادار مي‌گيرند كه حدود 13 تا 20 مايل با جزيره فارسي فاصله داشت. به آن سمت مي‌روند. در 18 مايلي غرب جزيره فارسي بويه‌اي است كه آنجا توقف مي‌كنند. در ساعت 9:45 شب با جزيره فارسي تماس گرفته و اعلام وضعيت مي‌كنند. پس از آن ديگر تماسي نداشتند تا اينكه نيروهاي جزيره فارسي در ساعت 10:10 شب انفجار شديدي را در آن سمت مي‌بينند و پس از آن تا ساعت 10:30 شب شاهد درگيري متقابل تيربار و ميني‌كاتيوشا بوده‌اند و پس از آن متوقف مي‌شود. مسئول نيروها، نادر مهدوي از بهترين بچه‌هاي نيروي دريايي بود. بيژن گُرد معاون مهدوي بود. نصرالله شفيعي دورة فرماندهي را مي‌ديد.» در اين درگيري نابرابر علاوه بر اين سه تن، برادران: مهدي محمدي‌ها، غلام‌حسين توسلي، خداداد آبسالان و مجيد مباركي شهيد شدند.[۱۱] خبرگزاري جمهوري اسلامي به نقل از يك مقام آگاه نظامي گزارش داد: «در جريان پاسخگويي رزمندگان اسلام به تهاجم نظاميان امريكايي (به قايق‌هاي ايراني) يك فروند هلي‌كوپتر امريكا هدف آتش موشك استينگر رزمندگان ما قرارگرفته و در خليج فارس سقوط كرد. سقوط هلي‌كوپتر امريكايي با انفجار مهيب و نوري در آسمان منطقه توأم بود.

شهيد بيژن گرد شهيد نصراله شفيعي شهيد مهدي محمدي‌ها

شهيد غلام‌حسين توسلي شهيد خداداد آبسالان شهيد مجيد مباركي شب هنگام پنج هلي‌كوپتر امريكايي به قايق‌هاي گشتي نيروي دريايي سپاه حمله كردند. در اين حمله سه قايق هدف قرار گرفت و 5 تن از رزمندگان شهيد و 6 تن مجروح و اسير شدند. (دوتن از مجروحن نيز در اسارت امريكايي ها به شهادت رسيدند.) در اين درگيري يك هلي‌كوپتر امريكايي نيز هدف موشك استينگر رزمندگان قرار گرفت و سرنگون گرديد. منطقه حمله هلي‌كوپترهاي امريكايي به قايق‌هاي گشتي ايران(18 مايلي غرب جزيره فارسي) همچنين در جريان درگيري قايق‌هاي ايراني و هلي‌كوپترهاي امريكايي، چند ناوچه امريكايي نيز به كمك هلي‌كوپترها شتافتند كه با آتش سپاهيان اسلام روبه‌رو شدند و يك ناوچة امريكا نيز هدف موشك‌هاي سبك رزمندگان قرار گرفت و آسيب ديد.»[۱۲] درگيري مستقيم نظامي ايران و امريكا بين دو هلي‌كوپتر ام.اچ.6 از واحد اطلاعات مخصوص "مگ دانل داگلاس" و قايق‌هاي ايراني به وقوع پيوست (ضميمه دارد). بنا به اظهار واينبرگر وزير دفاع امريكا، هلي‌كوپترهاي امريكايي بدون كسب اجازه از مركز فرماندهي درگيري را شروع كردند و هيچ نوع مكالمه راديويي بين هلي‌كوپترها و قايق‌هاي ايراني نبوده است.[۱۳] "كردزمن" در كتاب "درس‌هايي از جنگ‌ مدرن" درگيري را چنين توضيح مي‌دهد: «در اين روز نيرويي متشكل از يك رزم‌ناو و سه‌ قايق تندروي ايران به طرف شناور هركولس كه نيروهاي امريكايي از آن به عنوان پايگاهي در نزديكي جزيره فارسي استفاده مي‌نمود، حركت كردند. وقتي هلي‌كوپترهاي امريكايي به طرف نيروهاي ايران به پرواز درآمدند كه آنها مستقيماً در حال حركت به سوي پايگاه امريكا بودند. در نتيجه قايق‌هاي ايران به سوي هلي‌كوپترهاي امريكايي آتش گشودند. هلي‌كوپترهاي ارتش امريكا بلافاصله به آتش نيروهاي ايراني پاسخ دادند. آنها به 4 قايق نيروهاي ايران حمله كرده و يكي از قايق‌هاي تندرو را غرق نمودند و به دو قايق ديگر آسيب رساندند. رزم‌ناو ايران نيز از صحنه فرار كرد. اجساد هشت ايراني كشته شده را واحدهاي "Seal" امريكا كه از قايق‌هاي گشتي استفاده مي‌كردند، از آب گرفتند و شش تن نيز به اسارت درآمدند. بررسي‌هاي انجام شده در قايق‌هاي صدمه ديده نشان داد كه حداقل يك فروند از اين قايق‌ها موشك‌هاي استينگر ساخت امريكا از نوع موشك‌هايي كه به مجاهدين افغاني داده شده بود، در اختيار داشت.»[۱۴]

گزارش- 280

يك نفتكش ژاپني موسوم به تومو - 8 (Tomoe 8) ساعت 9:45 صبح امروز در 60 مايلي شرق بندر عربستاني جبيل هدف حمله هواپيماهاي عراقي قرار گرفت و دچار آتش‌سوزي شد.[۱۵] ناخداي تومو - 8 در پيامي اعلام كرد، سه تن از خدمه نفتكش از جمله مهندس آن به طور سطحي مجروح شده‌اند. موشك به موتور‌خانه اصابت كرده و موجب بروز آتش‌سوزي شده است. ناخداي نفتكش - كه متعلق به يك شركت ژاپني مستقر در سنگاپور است - گفت: «نمي‌داند موشك از يك هواپيما شليك شده است يا يك كشتي سريع‌السير، ولي بعد از حمله شاهد پرواز يك فروند هلي‌كوپتر امريكا برفراز نفتكش بود.»[۱۶] عراق در اطلاعيه نظامي خود اعلام كرد: «در ساعت 9:30 صبح امروز جنگنده‌‌هاي ما به يك هدف دريايي در جنوب جزيره خارك حمله كرده و آن را به آتش كشيدند.»[۱۷] خبرگزاري رويتر نيز گزارش داد: «يك موشك منفجر نشده در نفتكش تومو - 8 كه هدف يك حمله مرموز قرار گرفت، سبب شده است كه كارشناسان، عراق را عامل اين حمله معرفي كنند. نفتكش تومو - 8 در اجارة ايران نبود بلكه يك نفتكش در حال تردد به بنادر عربستان سعودي به شمار مي‌رفت. دور بودن فاصله شليك موشك‌هاي اگزوسه سبب مي‌شود انتخاب دقيق هدف مشكل‌تر باشد و ناوچه امريكايي استارك نيز قرباني يكي از همين دسته مشكلات شد.»[۱۸] وزير امور خارجه ژاپن (تاداشي كوراناري) در واكنش به اين حمله گفت: «ژاپن به اقدام ديپلماتيك دست نخواهد زد. نفتكش خسارات ديده (تومو - 8) به عنوان يك كشتي ژاپني تلقي نمي‌شود؛ اين نفتكش در پاناما به ثبت رسيده، خدمه آن برمه‌اي بوده و شعبه يك شركت ژاپني در سنگاپور آن را اجاره كرده است.»[۱۹]

گزارش- 281

گروه كومه‌له در دو نوبت، در ساعات 24 و 2 بعد از نيمه‌شب با هدف به سقوط كشاندن پايگاه "خاشت" از محور "بيساران" به اين پايگاه، حمله كرد. اين حمله با استعداد 60 تن از افراد كومه‌له كه آنها را "الياس توفيقي" فرماندهي مي‌كرد، اجرا شد، هر دو حمله با مقاومت نيروهاي پايگاه مواجه گرديد و پس از حدود دو ساعت درگيري، مهاجمان مجبور به عقب‌نشيني شدند. در اين درگيري‌ها يكي از نيروهاي پايگاه شهيد شد.[۲۰] در روستاي "كاني‌دينار" از توابع مريوان نيز تعدادي از عناصر كومه‌له به مقر گردان ژاندارمري مريوان حمله كردند. نيروهاي كومه‌له سپس با اجراي كمين در مسير نيروهاي كمكي بانه، يك تن از آنها را شهيد و يك تن ديگر را مجروح كردند.[۲۱]

گزارش- 282

ارسال كمك‌هاي نقدي و غيرنقدي مردم، جنبه ديگري از حضور مردم ايران در صحنه و حمايت از جبهه ‌و جنگ است. ستادهاي پشتيباني ادارات، ستاد جذب و هدايت كمك‌هاي مردمي، ائمه جمعه و جماعت در شهرها و روستاها، راه‌هاي جذب اين كمك‌ها هستند و از اين طريق مردم شهرها با رزمندگان جبهه‌هاي جنگ احساس همفكري و همراهي مي‌كنند. كمك‌هاي مردمي شامل طيفِ وسيعِ نيازِ رزمندگان از جمله مواد غذايي، پوشاك، لوازم سنگرسازي، لوازم تحرير و كتاب مي‌شود. افراد كمك‌كننده نيز به همان نسبت فراوان هستند. اين كمك‌ها كه از همه شهرها و روستاها جمع‌آوري مي‌شود، گاهي به صورتي گروهي و جمعي و زماني به صورت انفرادي است. فقير و غني در اين امر مشاركت دارند و هر كس به وسع خود كمك مي‌كند. پيرزني با هديه چهار تخم‌مرغ و ثروتمندي با اهدا ماشين، درصدد حمايت از رزمندگان هستند و شهرهاي مختلف كشور هر روز شاهد ارسال كمك‌هاي مردمي به جبهه‌هاي جنگ است. روزنامه جمهوري اسلامي فهرست اقلام كمك‌هاي مردم شهرهاي بهشهر، رامهرمز، شفت ، همدان، لالي، آستانه‌اشرفيه، تالش، منجيل، كوهبنان، هفتگل، اصفهان، كرمان، سمنان، ايذه، مسجد‌سليمان، رامشير، باغ ملك، گتوند و قزوين را به صورت ريز درج كرده است كه مي‌تواند نمونه‌اي از حمايت‌هاي مردمي از جبهه‌هاي جنگ باشد.[۲۲]

گزارش- 283

قائم‌مقام وزارت خارجه تركيه كه حامل پيام رئيس‌جمهور تركيه بود به طور جداگانه با رياست جمهوري اسلامي ايران و نخست‌وزير ديدار و درباره روابط دو‌‌ كشور، جنگ ايران و عراق و بحران خليج فارس گفت‌‌وگو كرد. در اين ديدارها مسئولان جمهوري اسلامي ضمن قدرداني از بي‌طرفي تركيه، بر ضرورت خروج نيروهاي امريكايي از منطقه خليج فارس تأكيد كردند. آيت‌الله خامنه‌اي با تأكيد بر اينكه اين حضور روزافزون نظامي امريكا است كه خليج فارس را در معرض انفجار قرار داده، گفت: «همه كشورها اعم از كشورهاي منطقه خليج فارس و نيز كشورهايي كه به نحوي در خليج فارس منافعي دارند علاقه‌مند به حفظ آرامش منطقه هستند و بايد بر امريكا فشار بياورند تا از تشنج‌آفريني در خليج فارس پرهيز كند، زيرا عامل اصلي ناامني و مشكل اصلي منطقه حضور خود امريكاست.»[۲۳] مهندس ميرحسين موسوي نيز گفت كه امنيت خليج فارس در سايه بي‌طرفي كشورهاي خليج فارس در جنگ امكان‌پذير است و اصولاً امنيت خليج فارس تجزيه‌پذير نيست و حمله به كشتي‌ها و تأسيسات نفتي ما، همه تأسيسات و كشتي‌هاي نفتي را در خليج فارس آسيب‌پذير خواهد كرد.»[۲۴]

گزارش- 284

مذاكرات پنج عضو دائمي شوراي امنيت براي بررسي جنگ ايران و عراق آغاز شده است و به كُندي پيش مي‌رود. ديپلمات‌هاي سازمان ملل مي‌گويند: «هيئت‌هاي پنج قدرت بزرگ اميدوارند تا در مدت زماني كوتاه درباره رئوس مطالبي كه به دبيركل اجازه مي‌دهد تا گفت‌و‌گوهايش با ايران و عراق را از سرگيرد به توافق برسند. در صورتي‌كه پنج عضو دائمي به توافق برسند، اين پيشنهاد به دكوئيار تسليم خواهد شد. در گزارش‌كاري كه در اين باره تهيه شده ‌است مسئله امكان تحريم تسليحاتي كه امريكا و انگليس از شوراي امنيت مي‌خواهند آن ‌را عليه ايران اعمال كند گنجانده نشده است. گزارش‌كار تهيه شده بر پايه قطعنامه بيستم ژوئيه (29 تير) شوراي امنيت تهيه شده و پاسخي به درخواست دبيركل سازمان ملل براي دريافت رهنمودهايي براي تلاش‌هاي بعدي صلح است.»[۲۵]


ديدار قائم‌مقام وزير خارجه تركيه با رئيس‌جمهوري اسلامي ايران ديدار قائم‌مقام وزير خارجه تركيه با نخست‌وزير جمهوري اسلامي ايران راديو امريكا نيز در گزارشي مفصل از مقر سازمان ملل متحد گفت: «بيش از يك هفته است كه نمايندگان پنج عضو دائمي شوراي امنيت مذاكرات خود را درباره جنگ ايران و عراق از سرگرفته‌اند كه ديدارهاي جاري حساس‌ترين زمان مذاكرات درباره جنگ است. در سازمان ملل مذاكرات بسيار كُند پيش مي‌رود. برخورد پنج عضو دائمي شورا با گزارشي كه دبيركل سازمان ملل به دنبال سفرش به تهران و بغداد به شورا ارائه كرد، بسيار پيچيده است. دبيركل در گزارشي كه روز 25 سپتامبر (3 مهر) به شوراي امنيت داد گفته است براي پذيرفتن صلح، تهران خواستار تشكيل كميسيون ويژه‌اي است كه آغازكننده جنگ را مشخص كند. تهران همچنين گفته بود كه تنها در اين صورت آتش‌بس غير رسمي را خواهد پذيرفت. شوراي امنيت هنوز موضع رسمي‌اش را درباره طرح دبيركل اعلام نكرده است و حتماً چنان كه آقاي پرز دكوئيار درخواست كرده بود، شورا از علني كردن اين طرح نيز خودداري مي‌كند و اصرار دارد كه نكات طرح سري باقي‌بماند. ظاهراً از نظر ايران گزارش دبيركل بسيار مثبت است و به گفته منابع آگاه موضع ايران درباره اين طرح نيز مثبت مي‌باشد. امريكا و انگلستان با اجراي طرح يعني با دادن دست باز به دبيركل مخالفت مي‌كنند چون مايل نيستند كه عراق به عنوان آغازكننده جنگ مشخص شود. در اين ميان موضع فرانسه، چين و شوروي ميانه‌روتر به نظر مي‌رسد. مي‌توان حدس زد كه طي چند روز آينده شورا به دبيركل چراغ سبز بدهد كه كارش را ادامه بدهد، ولي به احتمال قوي دست دبيركل را به كلي باز نخواهد گذاشت. ناظران در سازمان ملل معتقدند كه امريكا و انگلستان تنها در صورتي با تشكيل كميته ويژه موافقت خواهند كرد كه ايران نيز به عنوان ادامه دهنده جنگ محكوم شود. از طرف ديگر شواهد حاكي از آن است كه اگر شورا تصميم بگيرد دست دبيركل را باز بگذارد و كميته ويژه‌اي مشخص كند كه چه كسي جنگ را آغاز كرده، جمهوري اسلامي ايران با يك آتش‌بس رسمي و فوري موافقت خواهد كرد.» راديو امريكا افزود: «مي‌توان گفت كه بار ديگر تهران با زرنگي تمام توپ را به زمين شوراي امنيت افكنده است چون بر خلاف انتظار شورا پيشنهادهاي دبيركل را پذيرفته است.»[۲۶]

گزارش- 285

با وجود اينكه جمهوري اسلامي ايران بارها اعلام كرده كه در صورت بي‌طرفي كويت و عربستان در جنگ هيچ‌گونه تهديدي از جانب ايران متوجه آنها نيست و حتي براي برقراري امنيت خليج فارس پيشنهاد همكاري با كشورهاي منطقه را داده است، اما دو رژيم كويت و عربستان چنان سرنوشت خود را به رژيم عراق گره زده‌اند كه حتي جرئت اعلام بي‌طرفي ندارند و همين بر احساس تهديد از جانب ايران و نگراني آنها افزوده است. دعوت كويت از امريكا براي حضور در خليج فارس و نصب پرچم امريكا بر نفتكش‌هايش نيز از اضطراب رژيم كويت نكاسته است و اين رژيم ضمن اينكه وانمود مي‌كند ناچار به كمك به عراق و همكاري با اين كشور است، درصدد برآمده تا با جلب نظر ايران حتي‌المقدور از تهديدات احتمالي ايران بكاهد. از جمله اقدامات كويت در اين زمينه، ديدار امروز نمايندة كويت در سازمان ملل با نمايندة ايران در اين سازمان است. وي در اين ديدار گفت: «قبل از هر چيز بايد بپرسم آيا خيال داريد كويت، بحرين، عربستان و تمام كشورهاي خليج‌ را از دست بدهيد؟ مي‌دانيد كه ما همه يكي هستيم، روابط عربي داريم…. در قبال اشغال سفارت صبر كرديم و اجازه نداديم كسي تجاوزي به سفارت شما بكند ولي شما همه چيز را قطع كرديد… شما به امارات و عمان هيئت مي‌فرستيد و با آنها مذاكره مي‌كنيد و با ما اصلاً حرف نمي‌زنيد. كسي را بفرستيد و كسي را دعوت كنيد كه حرف تازه‌اي مستقيماً مطرح شود و اين سوءتفاهمات از بين برود و امريكا سوء استفاده نكند. ما مي‌بايست در برابر كار تهران مقابله به مثل مي‌كرديم ولي وقتي چهارنفر از ديپلمات‌هاي شما را فرستاديم شما پاك قطع كرديد، چرا؟ درست است كه ما كشور كوچكي هستيم ولي بزرگ و كوچك از نظر حقوقي همانندند. شما در مورد جنگ از ما توقع بي‌جا داريد. شما انتظار داريد كه ما نسبت به عراق مثل يك كشور افريقايي كه ارتباط و مرز مشتركي با عراق ندارد و از معركه دور است عمل كنيم و بي‌تفاوت باشيم و ارتباط ما را با عراق ناديده مي‌گيريد. ما در برابر عراق، عين شما هستيم در برابر روسيه؛ همان طور كه شما مجبوريد در برابر روسيه برخي مشكلات را تحمل كنيد و به روي خودتان نياوريد، ما هم مجبوريم برخي تحميل‌هاي عراق را قورت بدهيم، چرا وضع ما را درك نمي‌كنيد. تركيه هم به عراق كمك مي‌كند چرا به تركيه فشار نمي‌آوريد؟ چطور با عمان گرم هستيد ولي با ما مثل يك دشمن؟ ما خواهان حسن همجواري هستيم. ما مي‌خواهيم با شما روابط خوب داشته باشيم‌. ما طرفدار عراق نيستيم، ما طرفدار صلح هستيم. طرفداري ما را از صلح عين حمايت از صدام تفسير نكنيد. ما مجبوريم به دليل وضع خاص خودمان در روابط‌مان با عراق اين موضع را داشته باشيم...» نماينده جمهوري اسلامي در سازمان ملل پس از تشريح عملكرد كويت در حمايت از عراق در بعد سياسي و اقتصادي و گشودن بنادر و راه‌ها براي حمل تسليحات عراق و همچنين فعاليت‌هاي سياسي كويت در محافل بين‌المللي به نفع صدام، گفت: «اختلافات اساسي دو كشور را به صورت زير تقسيم بندي مي‌كنيم: 1- شما مسئول آمدن نيروهاي امريكا به خليج فارس هستيد. 2- شما به عنوان كسي كه به صدام كمك‌هاي همه‌جانبه مي‌كند شريك در جنگ هستيد. 3- راه‌هاي آبي شما هم امنيت خودش را از دست داده، بنابراين كاري كه بايد بكنيد اين است كه بيرق‌زني امريكا را خاتمه بدهيد و اعلان كنيد به حضور امريكا نياز نداريد و امريكايي‌ها بايد خارج شوند.» نماينده كويت: «ولي امريكايي‌ها كه به حرف‌ كويت خارج نخواهند شد.» نماينده ايران: شما بيرق‌زني را لغو كنيد و خواهان خروج بشويد، از نظر ما كافي است.» نماينده كويت: «امنيت كشتي‌هاي ما چه مي‌شود؟ ما به غير از نفت چيز ديگري نداريم. اگر امنيت نداشته باشيم مردم از گرسنگي مي‌ميرند.» نماينده ايران: «در مورد امنيت خليج فارس ما حاضريم با شما به توافق برسيم به شرط اينكه شما هم حاضر باشيد در مورد امنيت مردم ما با ما به توافق برسيد و حداقل اينكه در جنگ رسماً و علناً بي‌طرفي اعلام كنيد. البته در مورد جزئيات آن مي‌توانيم مذاكره كنيم. براي چارچوب اجرايي كار از تهران رهنمود خواهم خواست و شما نيز با شيخ صباح[وزير خارجه كويت] صحبت كنيد و براي يك چارچوب اجرايي اختياراتي بگيريد كه بعداً وارد جزئيات عملي شويم.» گفتني است كه نمايندة كويت روز بعد از اين مذاكره در تماسي اعلام كرد كه شيخ صباح تمام پيشنهادهاي ايران را اجمالاً پذيرفته است و آماده است در هر سطحي كه ما بخواهيم چه در تهران و چه در كويت دربارة اجراي آنها مذاكره كند. در نظريه‌اي كه در پايان اين گزارش درج شده، آمده است: «هر چند وزير خارجه كويت پيشنهادها و يا چارچوب كلي را كه نماينده ايران ارائه كرده پذيرفته است ولي اميد چنداني به اينكه كويت مسئله پرچم امريكا يا عدم حمايت از عراق را قبول كند وجود ندارد، زيرا كويت فرصت‌هاي بسيار مناسب‌تري براي اين موضوع داشت و هيچ اقدامي نكرد، ولي در اين مقطع نه كويت مي‌تواند چنين تمايلي داشته باشد و نه غرب تن به پذيرش آن خواهد داد.»[۲۷]

گزارش- 286

با هدف ايجاد محدوديت‌ها و تنگناهاي بيش‌تر براي جمهوري اسلامي در تهيه تجهيزات و لوازم مورد نياز جنگ، فشارهاي غرب بر عوامل واسطه و كارخانه‌هاي طرف معامله با ايران هر روز شديدتر شده و از طرق گوناگون رواني، اجتماعي، حقوقي و... اعمال مي‌شود در حالي كه عراق به آساني تجهيزات نظامي وارد مي‌كند. مجله آلماني "اشترن" در مقاله‌اي بدون اشاره به منابع خبري خود، نوشته است: «يك تاجر آلماني بنام "هانس يو افريم هر" متهم است كه براي ايران از آلمان معاملات خريد اسلحه انجام مي‌داده است. گفته مي‌شود كه او مي‌خواسته به ايران 200 دستگاه تانك آرژانتيني "تام"، 30 هلي‌كوپتر جنگي امريكايي "كبرا"، 22 جت جنگي فرانسوي "ميراژ - 5" بفروشد. همچنين خبري درباره دست‌ داشتن سفير ايران در آلمان، محمد‌جواد سالاري در خريد اسلحه براي ايران در آلمان پخش شده بود كه بر اساس آن سالاري مي‌خواسته 20‌هزار موشك امريكايي "تاو" از طريق آلمان بخرد. در بندر هامبورگ هلي‌كوپترهاي غيرنظامي را به نظامي تبديل مي‌كنند و به ايران حمل مي‌نمايند. در مونيخ هم دادستاني عليه تاجر آلماني آقاي "استفان كاميرز" تحقيقات مي‌‌‌‌كند كه او قادر بوده انواع اسلحه‌ها را براي ايران بخرد. مانند تفنگ و مهمات اسرائيلي به ارزش 82 ميليون دلار. اين مجله به نقل از مقامات اطلاعات انگليس نوشته است كه سالن ترانزيت فرودگاه فرانكفورت محل مناسبي براي اين‌گونه معاملات است و مقامات ايراني به آنجا آمده و با تجار بين‌المللي اسلحه مذاكره مي‌كنند. مذاكرات مربوط به خريد 450‌هزار گلولـه توپ و خمپاره فرانسوي به ارزش 700 ميليون فرانك هم به وسيله شركت لوشر و مأموران ايراني در فرودگاه فرانكفورت انجام شده است. از آنجا كه كشورهاي جهان معاملات تسليحاتي با ايران را تحريم كرده‌اند ايراني‌ها مجبورند از طريق شركت‌هاي كوچك واسطه، سلاح‌هاي جنگي خود را تأمين كنند.»[۲۸] گزارش‌ خبرگزاري جمهوري اسلامي از "رم" نيز حاكي است: «حزب چپ‌گراي دمكرات پرولتاريا در ايتاليا به منظور متوقف كردن تحويل هشت دستگاه ژنراتور به ايران براي يك نيروگاه هسته‌اي، پنجشنبه شب به كارخانه "انسالدو" اعتراض كرد. اين ژنراتورها بايد تا پايان ماه اكتبر (19 آبان) تحويل شوند، ليكن برخي از كارگران كارخانه قصد اعتصاب دارند زيرا اطلاعاتي در دست دارند كه اين قطعات را مي‌توان براي راه‌اندازي يك نيروگاه هسته‌اي به كار گرفت و زايده‌هاي آن را در ساختن بمب اتمي استفاده كرد. بنابراين از نظر كارگران ايتاليايي به دليل موقعيت جنگي در ايران از اين قطعات مي‌توان براي اهداف جنگي استفاده كرد.»[۲۹] در همين حال روزنامه الرأي‌العام چاپ كويت نوشت: «عراق اخيراً چند كشتي جنگي و دو زيردريايي به منظور تقويت يگان‌هاي شناور خود در اطراف بندر‌ "عميق" عراق (البكر و العميه)، از يك كشور عربي دريافت كرده است. عراق همچنين موشك‌هاي دوربرد زمين به زمين به مقدار محموله چهار فروند هواپيماي حمل و نقل نظامي سي - 130 دريافت كرده است. ارسال اين سلاح‌ها به عراق كه به صورت اقدامي سريع صورت گرفت، در چارچوپ همكاري‌هاي نظامي ميان عراق و كشور عربي ياد شده براي مقابله با تحولات اوضاع در منطقه شمالي خليج فارس مي‌باشد.»[۳۰]

گزارش- 287

روزنامه‌هاي كويتي با بحراني شدن اوضاع خليج فارس به‌خصوص پس از درخواست كويت از امريكا براي اسكورت نفتكش‌هاي كويتي، جنگ تبليغاتي خود را عليه جمهوري اسلامي ايران تشديد كرده‌اند و هر روز با بهانه‌اي آن را ادامه مي‌دهند. در پي درج مقاله‌اي در " آبزرور"درباره ارسال سلاح از اسرائيل به ايران روزنامه‌ها و راديو‌هاي غربي، تركيه، پاكستان و به خصوص كويت و عربستان هر روز با نوشتن مطالبي از جمله فروش سلاح به ايران، ديدار مقام‌هاي ايراني با نمايندگان اسرائيل در تركيه، توافق ايران و اسرائيل براي انتقال يهوديان ايران به اسرائيل از طريق اتريش و پاكستان، درصددند هم‌زمان با طرح تحريم تسليحاتي و فشارهاي امريكا، جمهوري اسلامي را در سطح منطقه و جهان منزوي كنند و با كم‌رنگ كردن خطر اسرائيل، بر اختلافات موجود ميان اعراب فائق آمده و آنها را در برابر ايران قرار دهند. براي نمونه روزنامه الرأي‌العام چاپ كويت نوشت: «يهوديان ايراني كه اخيراً از طريق "وين" به فلسطين اشغالي رسيده‌اند در واحدهاي مسكوني منطقه عقلان فلسطين اشغالي اسكان داده شده‌اند.» اين روزنامه افزود: اسرائيل 800 واحد مسكوني براي اقامت يهوديان ايراني مهاجر در نظر گرفته است. رژيم اسرائيل يهوديان ايراني را پس از رسيدن به فلسطين اشغالي براي انجام خدمت نظام در جبهه "جولان" در مرزهاي جنوبي فلسطين با سوريه مستقر كرده است.» از سوي ديگر، روزنامه كويتي الانباء نيز طي مقاله‌اي در شماره امروز خود انتقال يهوديان ايران به اسرائيل را توطئه‌اي عليه اعراب خواند و افزود: «ايران دشمن اول امت عرب به شمار مي‌رود. اعراب بايد قبل از هرگونه برخورد با اسرائيل، حاشيه شرقي خليج[فارس] را كه تحت اشغال ايران است آزاد كنند.» الانباء افزود: «ايران و اسرائيل يك پيمان مشترك براي نابودي اعراب بسته‌اند.»[۳۱]

گزارش- 288

بعد از چند روز بار ديگر يك هواپيماي افغاني از ميله‌هاي مرزي عبور كرد و به عمق 500 متري حريم هوايي جمهوري اسلامي ايران تجاوز كرد.[۳۲]

ضميمه گزارش 278: گزارش درگيري هلي‌كوپترهاي امريكايي با قايق‌هاي سپاه‌پاسداران در خليج فارس و رفتار نظاميان امريكايي با اسيران اين حادثه از زبان سه تن آنها سه تن از رزمندگان اين حادثه كه به اسارت قواي امريكايي درآمدند و پس از چند روز آزاد شدند، واقعه را چنين بيان كردند. رضا كريمي گفت: «جهت انجام مأموريت محوله به مدت يك ماه از تهران به منطقه دريايي بوشهر رفته بودم. از طرف فرماندة مربوطه مأموريتي به گروه ما ابلاغ شد كه شانزدهم مهر براي گشت‌زني در آب‌هاي خليج فارس با شناورهاي خود از بوشهر به طرف جزيره فارسي حركت كرديم. پس از طي مسافتي و پشت سر گذاشتن امواج پر خروش دريا، حدود ساعت چهار بعد از ظهر به جزيره فارسي رسيديم. در آنجا پس از اينكه به مأموريت خود كاملاً توجيه شديم، سلاح‌هاي سازماني و مهمات هر شناور تحويل شد. پس از خداحافظي با يكديگر، پنج شناور تندرو به طرف منطقه مأموريت به حركت درآمدند. هوا به تدريج تاريك مي‌شد و امواج دريا سهمناك‌تر مي‌گشت، و شناورهاي ما به پيش مي‌رفت. ساعت هفت شب وضو گرفتيم و نماز مغرب و عشا را داخل شناورهاي خود اقامه كرديم. آن شب حال عجيبي در بچه‌ها بود. نماز كه به پايان رسيد بچه‌ها با خضوع و خشوع خاصي با خالق خويش راز و نياز كردند و براي اجراي مأموريت آماده شدند. در حال گشت‌زدن چند هدف را در منطقه مشاهده كرديم كه پس از شناسايي مشخص شد كه كاذب مي‌باشند. در همين حين چند هواپيما از بالاي سر ما گذشت كه احتمالاً متعلق به كشورهاي منطقه و جهت شناسايي و عكس‌برداري از منطقه آمده بودند، ولي چون حكمي جهت مقابله با اين هواپيماها نداشتيم حركتي از خود نشان نداديم. پس از رفتن آنها چند هلي‌كوپتر را در نزديكي خود احساس كرديم. دقايقي نگذشته بود كه هلي‌كوپترها را به وضوح با چشم غيرمسلح ديديم و مطمئن شديم كه آنها مربوط به ارتش امريكا مي‌باشد، اما چون نمي‌خواستيم آغاز‌كنندة درگيري باشيم و مأموريت ما حفاظت و گشت‌زني در آب‌هاي خودمان بود، هيچ‌گونه عكس‌العملي نشان نداديم، كه ناگهان هلي‌كوپترهاي امريكايي بالاي سر شناورهاي ما ظاهر شدند و يكي از شناورها را هدف موشك قرار دادند. بلافاصله بچه‌ها به حالت دفاعي درآمدند و به طرف آنان شروع به تيراندازي كردند. ساعت 5/9 شب بود. از هلي‌كوپترها آتش مي‌باريد، اولين هلي‌كوپتري كه به يكي از شناورها حمله كرد به صورت دايره از منطقه درگيري خارج گرديد. چون كاملاً غافل‌گير شده بوديم، تصميم گرفتيم به صورت تاكتيكي از منطقه خارج شويم. هنوز چند لحظه‌اي نگذشته بود كه يكي از برادران موشك استينگر را برداشت و با ذكر مقدس يا فاطمه‌الزهرا(س) به طرف هلي‌كوپتر دوم كه بالاي شناور ما بود نشانه رفت، شليك كرد و به دنبال آن هلي‌كوپتر امريكايي‌ها منفجر شد، تكه‌هاي گداخته هلي‌كوپتر در كنار ما بر روي آب مي‌افتاد. در همين دقايق كوتاه دو تا از شناورهاي ما موفق شدند خود را از منطقه درگيري نجات بدهند. با منفجر شدن هلي‌كوپتر امريكايي منطقه مثل روز روشن شد و پس از آن چند هلي‌‌كوپتر ديگر آمدند و دو شناور ديگر را مورد تهاجم قرار دادند. شناور ما هم كه مورد اصابت موشك‌ هلي‌كوپترهاي امريكايي قرار گرفته بود، آتش گرفت و ما به داخل آب پريديم. يكي ديگر از شناورها كه موتورش آتش گرفته بود و برادران داخل آن در حال تدافع بودند، هلي‌كوپتري بالاي سرش آمد و آنها را به رگبار بست و سرنشينان آن شناور پس از يك درگيري نابرابر با دژخيمان امريكايي به فيض شهادت نائل شدند. در آن لحظه تمام بچه‌ها ذكر مي‌گفتند. هر كسي زمزمه‌اي بر لب داشت و هر عاشقي معشوق واحدي را صدا مي‌كرد؛ نام مقدس "فاطمه‌الزهرا(س)" را بر لب آوردم و از مولايمان حضرت "اباعبدالله(ع)" خواستم كه باعث نجات ما بشود تا در صحنه‌هاي ديگر هم با دشمنان اسلام مبارزه كنيم و از گناهاني كه مرتكب شده‌ايم، پاك گرديم. در داخل آب و در آن فضا احساس كردم كه توانم از دست رفته است ولي ذكر و ياد خدا نيروي عجيبي در من به وجود مي‌آورد. وقتي‌ مي‌خواستم شنا بكنم، متوجه شدم كه پاي راستم حركت نمي‌كند، فهميدم پايم با گلولـه‌هاي خفاشان امريكايي مجروح شده است. دستم را به صورتم كشيدم، ديدم كه پوست صورتم كنده شده، وقتي دست‌هايم را لمس كردم پوست دست‌هايم در كف دستم جمع شد، متوجه شدم كه بدنم سوخته است. در طول 90 دقيقه‌اي كه در آب بوديم هلي‌كوپترهاي امريكايي بر بالاي سر بچه‌ها حركت مي‌كردند و آنها را يكي يكي به رگبار مي‌بستند. در سمت راستم، صداي يكي از بچه‌ها را كه طلب كمك مي‌كرد شنيدم، اما يكباره هلي‌كوپتري به او نزديك شد و صدايش ديگر شنيده نشد. لباس‌هايم كه باعث سنگيني من در آب شده بود، درآوردم و براي اينكه بتوانم از گلولـه‌هاي هلي‌كوپترها در امان باشم، جليقه نجات را هم از تنم درآورده و روي آب رها ساختم و هنگامي كه حس مي‌كردم هلي‌كوپتر به طرف من مي‌آيد زير آب مي‌رفتم و پس از عبور آن دوباره به سطح آب مي‌آمدم. در آن لحظات يكي از برادرها صدا ميزد كه به طرف بويه[چراغ دريايي] بياييد. چون جريان آب برخلاف جهت بويه بود، لذا هر چه تلاش مي‌كرديم، آب ما را پايين مي‌برد. كم‌كم توانم رو به تحليل مي‌رفت و چون پايم تير خورده بود و مرتب به زير آب مي‌رفتم و به بالا برمي‌گشتم، ديگر رمقم تمام شده بود كه به يكباره ديدم شناوري به طرف من مي‌آيد، احتمال مي‌دادم كه شناور خودي باشد، خوشحال شدم، به سمتش شنا كردم كه ناگهان متوجه شدم امريكايي هستند. تفنگداران ويژه امريكايي با هيكل‌هاي بزرگ و سلاح‌هاي مدرن دور تا دور شناور ايستاده بودند و همه به طرف من نشانه‌روي مي‌كردند. مجدداً توكل به خدا كردم و رضاي خدا را طالب شدم، طنابي را كه انداخته بودند، گرفتم و آنها مرا به طرف شناور كشيدند، مردد بودم كه طناب را رها كنم يا نه، كه در يك لحظه متوجه شدم موهاي سرم دردست يك غول امريكايي مي‌باشد. در حالي‌كه نصف بدنم هنوز داخل آب بود، صحنه كربلا و همان لحظه‌اي كه در گودال قتلگاه سر امام حسين(ع) را جدا كردند، در نظرم شكل گرفت. امريكايي انسان‌نما محكم سر مرا به لبة شناور كوبيد كه بيني‌ام شكست، حس كردم كه الان سرم را جدا مي‌كنند لذا با يك فشار خودم را داخل آب انداختم. امريكايي‌ها اسلحه‌هايشان را به طرفم نشانه گرفتند و دوباره طناب انداختند. با خود گفتم شايد با اسير شدن بتوانم زنده بمانم تا پرده از جنايت اين جنايت‌كاران بردارم. طناب را گرفتم، مرا گرفتند و داخل شناور انداختند و با دستبندهاي مخصوص دست‌ها و پاهايم را بستند و به كف شناور انداختند. دقايقي بعد يكي يكي بچه‌ها را از آب مي‌گرفتند و به كف شناور مي‌انداختند، اما چون كيسه‌اي بر روي سرمان بود، يكديگر را نمي‌توانستيم ببينيم. از شدت درد جراحات بدن فرياد مي‌زدم كه ناجوانمردانه با قنداق تفنگ به پشتم زده مي‌شد براي اينكه از كتك‌هاي آنان در امان باشم با تحمل درد، سكوت كردم. اين شناور كه حدس مي‌زدم ناوچه باشد، نيم ساعتي در حركت بود كه نزديك شناور ديگري پهلو گرفت. همان ‌طور كه با صورت در كف شناور افتاده بودم، يكي از امريكايي‌ها پاهايم را گرفت و از زمين بلند كرد و بعد مثل يك كيسه برنج به طرف بالا كه شناور بزرگ بود پرتاب كرد. افراد داخل شناور بزرگ‌تر، گو اينكه عقدة بيش‌تري داشتند، از اين رو با تمام وجودشان ما را مي‌زدند. پس از اينكه امريكايي‌ها از زدن ما خسته شدند، ما را به اتاقي بردند. شخص نسبتاً جواني كه فارسي هم بلد بود، جلو آمد و از من مشخصات فردي خواست: ـ اسم؟ ـ رضا ـ فاميل؟ ـ كريمي ـ درجه؟ ـ سرباز وقتي‌كه مشخصات را نوشت با من كاري نداشت. اما برادران ديگر را اذيت كرده بودند. پس از اينكه همه را چك كردند و مشخصاتي تهيه كردند، ما را با بدني مجروح سوار هلي‌كوپتر كردند. نمي‌دانم ما را در چه وضعيتي قرار داده بودند كه باد شديدي به بدن مجروحان مي‌خورد كه از شدت باد لباس‌هايي كه بر تنمان بود پاره مي‌شد و حس مي‌كردم كه ما را زير هلي‌كوپتر بسته‌اند. پس از يك ساعت و نيم پرواز، هلي‌كوپتر بالاي ناو امريكايي قرار گرفت. من طوري قرار داشتم كه از بالا ناو را مي‌ديدم. سربازان مسلح دور تا دور ناو ايستاده بودند. هلي‌كوپتر روي سطح ناو فرود آمد؛ سپس ما را در داخل راهرو ناو بردند و حدود 30 دقيقه با همان بدن مجروح و مصدوم از ضرب و شتم جانيان امريكايي، در آنجا نگه داشتند. سربازان مي‌آمدند و تند تند عكس مي‌گرفتند و به دليل خوني كه از ما رفته بود از آنها آب مي‌خواستيم، پس از يك انتظار سخت و دردناك ما را به زير زمين ناو بردند، در آنجا يك راهرو باريكي بود كه چند تخت را در خود جاي داده بود. ما را روي تخت‌ها انداختند و به صورت خيلي سطحي جراحات را پانسمان كردند. هنوز دقايقي از پانسمان جراحات نگذشته بود كه فردي نقاب بر صورت وارد شد و دوباره بازجويي از ما شروع شد: اسمت چيست؟ چند تا شناور بوديد؟ از كجا و براي چه آمده‌ايد؟ مي‌دانستم اگر از دادن جواب خودداري كنم، اذيت خواهند كرد و شايد با دادن شكنجه‌هاي سخت‌تر از ما حرف بكشند، در نتيجة حرف‌هايي را سرهم كردم و به آنها تحويل دادم. از نوع سلاح‌ها كه پرسيد، خودم را به بدحالي زدم و به خودم پيچيدم و گفتم: نمي‌دانم. فرداي آن ‌روز مجدداً همان بازجو آمد و سؤالات روز قبل را از من پرسيد. در ناو پايم را كه گلولـه خورده بود عمل كردند و بدنم را كه سوخته بود، موقتاً درمان كردند. دوباره محاكمه و بازجويي شروع شد. اين بار مرد ميان‌سالي كه فارسي صحبت مي‌كرد به سراغم آمد و براي فريب با خوشرويي برخورد كرد و پرسيد: اسم و نام خانوادگي، نام همسر، تعداد فرزندان، كجا بودي؟ وي ادامه داد: من با تو دوست هستم. حرف‌هايي كه بين من و تو زده مي‌شود، من مي‌دانم و خدا، اگر با من حرف بزني با هم دوست هستيم؛ و الاّ من ديگر از سرنوشت تو خبري ندارم؛ يك سري مطالب را تو بايد به من بگويي. اين فرد احتمالاً از سوي سازمان سيا بود. چون پس از انجام كار پزشكي ما را پيش اين فرد مي‌آوردند. ابتدا پيشنهاد پول داد و گفت اگر مشكلي داري برايت حل مي‌كنم. به او گفتم: فعلاً خوب هستم و هيچ مشكلي ندارم. او فكر كرد كه مي‌خواهم با او همكاري كنم. به من گفت: شما فعلاً استراحت كنيد بعداً مي‌آيم. مرحله چهارم محاكمه شروع شد. در تمام مراحل از خدا تقاضا مي‌كردم كه حرف‌هايي را بر زبانم جاري سازد كه بر عليه جمهوري اسلامي نباشد و سخناني را كه به آنها مي‌گويم در آنان شك به وجود نياورد و قبول كنند تا خداي نكرده خون بچه‌هايي كه در كنار ما بودند و شهيد شدند پايمال نشود و اين كه ما را زياد اذيت نكنند. با توكل به خدا حرف‌هايي را به آنها گفتم و آنها قبول كردند. اين بار بيوگرافي كامل مي‌خواستند. در جواب به سؤالشان پاسخ دادم: سرباز هستم، يكي از دوستانم گفت بيا برويم در دريا گشت بزنيم كه من هم به عنوان كمك قايقران با او آمدم كه حالم در آب بهم خورد. وقتي‌كه قايق‌ها در آب توقف كردند ديديم چند هلي‌كوپتر آمدند و ما را به رگبار بستند كه شماها ما را از آب گرفتيد و من اصلاً از اين حرف‌هايي كه شما مي‌زنيد اطلاعي ندارم. از من پرسيد چرا به جنگ آمده‌اي؟ گفتم: اهل جنگ نيستم، من سرباز هستم بايد فقط خدمت كنم تا مشكلاتم حل شود. بازجو پرسيد: مسئول گروه شما كيست؟ مهدوي را مي‌شناسي؟ اين مطلب به ذهنم آمد كه اينها مهدوي را مي‌شناسند. بايد طوري سخن بگويم كه ذهنيت آنها را از بين ببرم. گفتم: مسئول ما يك فرد قد بلندي است ( برادر مظفري كه قد بلندي داشت و در جمع ما هم بود به ذهنم آمد). بازجو گفت: نه، اون قد بلنده را كه زياد هم سوخته و چاق است نمي‌گويم. سپس بازجوي امريكايي راجع به او (مظفري) پرسيد كه چكاره است. در جوابش گفتم: اصلاً او را نديده‌ام من فقط رفيقم را مي‌شناسم. بازجو فوراً پرسيد: در بين اينهاست؟ گفتم نه در داخل قايق كنار من بود. نمي‌دانم حالا زنده است يا نه. با جواب‌هاي من تقريباً متقاعد شد و گفت دوست داري به ايران بروي؟ گفتم: خوب من خانواده‌ام در ايران است. مي‌خواهم به ايران بروم. بازجو گفت: ما شما را به ايران مي‌فرستيم. بگذار از نظر پزشكي آماده بشويد و مشكلي نداشته باشيد. ما شما را به ايران خواهيم فرستاد. تا اينكه ما را از آنجا حركت دادند و با هلي‌كوپتر به همان ناو اولي بردند. دكترهايي كه در آنجا بودند ما را معاينه كردند تا اينكه چند نفر ساك به دست آمدند از آرمي كه روي سينه‌هايشان نصب شده بود، فهميدم كه آنان از صليب سرخ مي‌باشند. در همين حين مترجمي كه همراه افراد صليب سرخ بود، به نظرم آشنا آمد. به دقت به او نگريستم درست حدس زده بودم. همان بازجويي بود كه روزهاي اول نقاب بر چهره داشت و از ما بازجويي مي‌كرد. وقتي كه به چشم‌هاي او خيره شدم احساس مي‌كرد كه او را شناخته‌ام. لذا زياد طرف من نمي‌آمد. به هر جهت او افراد صليب سرخ را به ما معرفي نمود و از ما خواست كه مشخصات و درخواستمان را به اينها بگوييم. مجدداً مشخصات خود را براي آنان بيان كرديم و اعلام نموديم كه خواستار اعزام به جمهوري اسلامي ايران مي‌باشيم. صليب سرخ جهاني به ما پيشنهاد كردند هر جايي كه مايل باشيد مي‌توانيم شما را به آنجا بفرستيم كه ما بار ديگر قاطعانه به صليب سرخ گفتيم ما هرگز حاضر نيستيم جاي ديگري جز ايران برويم. صبح روز بعد، مجدداً از تمام بدنمان كه جراحت برداشته بود عكس گرفتند و چشم‌هايمان را بستند و در حالي‌كه پنبه در گوش‌هاي ما گذاشته بودند، به مدت يك ساعت ما را در زير آفتاب روي ناو نگه داشتند. سپس ما را روي برانكارد بستند و داخل هلي‌كوپتر گذاشتند. هلي‌كوپتر از روي ناو امريكا پرواز كرد و پس از يك ساعت پرواز در يك پايگاه فرود آمد. از داخل هلي‌كوپتر با چشمان بسته سريعاً ما را به داخل هواپيماي C - 130 انتقال دادند. هواپيما پس از طي مسافتي در فرودگاه عمان به زمين نشست. نماينده‌هاي صليب سرخ عمان داخل هواپيما آمدند و پس از خوش‌آمدگويي ما را از هواپيما به داخل آمبولانس بردند. آمبولانس ما را به اورژانس مستقر در فرودگاه مسقط پايتخت عمان برد. در آنجا دكترها فوراً بالاي سر ما آمدند و پانسمان را عوض كردند و فوريت‌هاي پزشكي را انجام دادند. دكترهاي عماني اظهار تأسف كرده و خوشحال بودند كه ما به ايران برمي‌گرديم. سفير جمهوري اسلامي در آنجا به ملاقاتمان آمد و كلاً دو ساعت در فرودگاه عمان سپري كرديم. نمايندگان ايراني جهت تحويل ما آمدند و ما را به داخل هواپيما بردند. در تمام لحظات توسط عماني‌ها از ما فيلمبرداري مي‌شد كه بچه‌ها در همان لحظه سوار شدن بر هواپيما، شعار "الموت لامريكا" سر دادند. در اين لحظات شور و شوق عجيبي در بچه‌ها بوجود آمده بود، اما ياد برادراني كه چند روز پيش در كنار هم بوديم ولي حالا از ما جدا شده و به ملاقات خدا شتافته بودند، متأثرمان مي‌ساخت. پس از هشت روز اسارت در چنگال دژخيمان امريكايي به وطن اسلامي‌مان بازگشتيم كه در فرودگاه مورد استقبال شخصيت‌هاي مملكت قرار گرفتيم. در اينجا از تمام عزيزان و مسئولين جمهوري اسلامي تشكر مي‌كنم.»

حشمت‌الله رسولي دربارة هشت روز اسارتش در چنگال دژخيمان امريكايي گفت: هلي‌كوپترهاي امريكايي وحشيانه به قايق‌هاي ما حمله كردند كه قايق‌ها منهدم شد و ما خودمان را در آب انداختيم. در آب يك تير كاليبر هلي‌كوپتر به شكمم خورد و دو پا و يك دستم بر اثر انفجار سوخت و گوشت روي دستم را كه كنده شده بود مشاهده مي‌كردم. در آن موقع حالي عجيب پيدا كرده بودم و خودم را با خدا تنها مي‌ديدم. فقط اميدم به خدا بود و او را به حق امام زمان(ع) قسم مي‌دادم كه حافظ بچه‌هايي كه داخل آب بودند باشد و چون خودم را به مرگ نزديك‌تر مي‌ديدم، از خدا مي‌خواستم كه اگر مي‌خواهد اينجا جان مرا بگيرد، گناهان مرا ببخشد. در آن لحظات پرهيجان از همه چيز حتي خانواده‌ام بريده بودم و فقط به اين فكر مي‌كردم كه اگر لحظات آخر عمرم مي‌باشد خدا مرا ببخشايد و مرتباً خدا را به ائمه اطهار قسم مي‌دادم. در لحظاتي كه روي آب شناور بوديم هلي‌كوپترهاي امريكايي مرتباً به سوي ما تيراندازي مي‌كردند كه ناگهان احساس سوزش در دست چپم كردم و متوجه شدم كه يكي از گلولـه‌هاي امريكايي دستم را شكافته است. پاهايم بر اثر آتش گرفتن قايق به سختي سوخته بود. شلوارم روي زخم‌ها كشيده مي‌شد و اذيت مي‌شدم. پس از چند دقيقه‌اي يكي از بچه‌ها به نام مظفري كه بدنش خيلي سوخته بود، ما را صدا زد و گفت برويم به طرف بويه (بويه چراغ دريايي است كه براي علامت دادن در دريا، خاموش و روشن مي‌شود) كه در دريا گم نشويم در همين حين برادر كريمي را ديديم و با هم به طرف بويه شنا كرديم. هر چند جريان آب در خلاف جهت بويه بود ولي با هر زحمتي بود خودمان را از منطقه آتش شناورها كمي دور كرديم، چرا كه شليك كاليبر هلي‌كوپترها روي شناورهاي در حال اشتعال زيادتر از جاهاي ديگر بود. به برادر مظفري مي‌گفتم صبر كن من تير خورده‌ام ممكن است بي‌هوش شوم. اگر مي‌تواني مرا ببر. اما نمي‌دانستم خودش اين‌قدر زياد سوخته است. او گفت باشد بيا. خودم هم كمي ناراحت هستم. در آن لحظات حساس فقط صداي برادران كه نام صاحب‌الزمان(عج) و سيدالشهدا(ع) و ذكر خدا بر لب داشتند شنيده مي‌‌شد. تمام مدتي كه روي آب شناور بوديم مرتباً هلي‌كوپترها وحشيانه محل حادثه را به كاليبر مي‌بستند تا اينكه من نگاه به پشت سرم كردم، دو شناور را ديدم با آمدن آن شناورها آتش هلي‌كوپترها متوقف شد و من مطمئن شدم كه اين شناورها خودي نيست. در يك لحظه يكي از هلي‌كوپترها بالاي سرم آمد طوري‌كه خلبانش را به وضوح ديدم. فوراً شهادتين را خواندم. انتظار شليك كاليبر هلي‌كوپتر را مي‌كشيدم كه شيئي قرمز رنگ را به داخل آب انداخت. فهميدم كه قرص شبرنگ است. (قرص شبرنگ يك بستة پلاستيكي حدود 10 سانتي است كه مايعي داخل آن است كه شب‌ها نور مي‌دهد و در شب براي يافتن افراد شناور در آب از آن استفاده مي‌شود). من آن را به دست گرفتم و بدون آنكه شنا كنم و به جايي بروم داخل آب شناور ماندم. ناوچه امريكايي به سمت من آمد. در آن لحظه، تنها راه نجات خود را خدا مي‌ديدم و بعد با خود گفتم: هر شناوري كه باشد چه خودي يا دشمن بايد از آب خارج شوم؛ چون در حالت سختي به سر مي‌بردم و احتمال مي‌دادم كه بر اثر خون‌ريزي بي‌هوش شوم و همان جا از بين بروم. در حالي‌كه شبرنگ را در دست داشتم، شناور به من نزديك‌تر مي‌شد. بر روي شناور 7 الي 8 نفر مسلح بودند كه تمامي آنها سلاح‌هايشان را به طرف من مجروح نشانه گرفته بودند. در آن لحظات جانكاه از خدا راه نجات از دست اين يانكي‌ها را مي‌طلبيدم. يكي از افراد امريكاييِ داخلِ ناوچه، طنابي داخل آب انداخت و من با دست راستم طناب را گرفتم. سپس آنها مرا به طرف خودشان كشيدند. در پشت ناوچه جاپايي بود كه دژخيم امريكايي وحشيانه مرا وارونه روي آن انداخت و پايش را بر روي سرم محكم فشار مي‌داد، سرم به طرف دريا آويزان شد. اين عمل به قدري وحشتناك بود كه حس كردم، قصد جدا كردن سرم را دارند. سپس بدون توجه به جراحات وارده بر بدنم و خون‌ريزي كه همچنان ادامه داشت، مرا بسختي تفتيش كرد و روي ناوچه برد. روي ناوچه با حلقه‌هاي مخصوصي دست و پاهايم را بستند و كيسه‌اي بر سرم كشيدند. لحظات سخت و دردناكي را پشت‌سر مي‌گذاشتيم. اما ياد خدا باعث آرامش من مي‌شد. با وجود آنكه از شدت درد ناله مي‌كردم، آنچنان بي‌رحمانه با پوتين و تفنگ بر بدنم مي‌كوبيدند كه نفسم بالا نمي‌آمد. پس از چند دقيقه رهايم كردند. نيم ساعتي رفتيم. پس از آن بدون توجه به زخم‌هاي بدنم، بي‌رحمانه مرا به شناور بزرگ‌تري انتقال دادند. اين شناور هم به حركت درآمد و دقايقي روي آب‌هاي منطقه حركت كرد و در نزديكي شناور بزرگ‌تر ديگري پهلو گرفت. ما را روي برانكارد آهني بستند و داخل هلي‌كوپتر گذاشتند. داخل هلي‌كوپتر چنان باد عجيبي مي‌آمد، كه دكمه‌هاي لباس من كنده شد. هلي‌كوپتر روي ناو امريكايي فرود آمد. در آنجا ما را به اتاقي بردند و لباس‌هايم را با قيچي بريدند وگوني را از سرم در آوردند. تيم پزشكي آمد و مشغول مداواي تير خوردگي و سوختگي من شد. آن شب را در بي‌هوشي به سر بردم. وقتي كه بهوش آمدم، ديدم پاها و دست‌هايم را باند پيچي كرده‌‌اند. در آن هنگام يك نفر كه نقابي پلاستيكي و سبز رنگ بر صورت داشت، جلو آمد و مشخصات مرا پرسيد كه به او پاسخ دادم. به دليل شدت جراحات تا چند روز تحت مداوا بودم. گويا روز ششم بود. كه سه نماينده صليب سرخ جهاني آمدند و با ما صحبت كردند و گفتند: بر اثر پافشاري صليب سرخ ايران بر صليب سرخ جهاني براي پس گرفتن شما، مي‌خواهيم شما را تحويل عمان بدهيم تا از آنجا روانة ايران شويد. از شنيدن اين مطلب خوشحال شدم، اما سخت نگران ساير بچه‌ها بودم؛ چون شش روزي بود كه از سرنوشت آنها هيچ خبري نداشتم. فرداي آن‌روز، فردي كه به زبان فارسي مسلط بود به همراه يك امريكايي ديگر نزد من آمدند. او كه فارسي خوب بلد بود با من شروع به صحبت كرد. او خودش را امريكايي معرفي كرد و گفت كه چند سؤال دارم و مي‌خواهم كه راستش را بگويي. در جواب گفتم: تا ببينم سؤالت چه باشد. شخص ديگري با ضبط كوچكي كه در دست داشت صحبت‌ها را ضبط مي‌كرد. گفت: مشخصات فردي‌ات را. من صحبت كردن را بر اينكه چيزي نگويم ترجيح دادم. با خود گفتم اگر چيزي نگويم آنها زياد حساس مي‌شوند و زياد هم فشار مي‌آورند. پس از پرسش از مشخصات فردي، از نيروهاي نظامي، به خصوص نيروي دريايي سپاه پرسيد كه تعبير من اين است كه آنها وحشت زيادي از سپاه دارند. از اين‌رو سؤالاتي درباره نيروي دريايي سپاه كردند. كه چه چيزهايي دارد؟ كجا مستقرند؟ خودش پيشقدم شد و از پايگاه بوشهر نام برد كه من تأييد نكردم و جواب‌هاي سر بالا دادم. كه خدا را شكر مي‌كنم. البته پيش از اين سؤال‌ها، از خدا خواسته بودم كه خودش كمكم كند. چرا كه آبروي نظام جمهوري اسلامي در خطر بود. با خداي خود گفتم من چه در آب فدا بشوم و يا چه در اينجا فرقي نمي‌كند هدف رضايت خودت است اما كمك كن تا نظام جمهوري اسلامي ايران حفظ شود. در پاسخ به سؤالات آنها اسم و فاميل خود را گفتم و آدرسم را هم اشتباهي دادم. بعد خود را سرباز يك‌ماه و نيم خدمت معرفي كردم. از محل آموزش پرسيد. در جواب گفتم ما را مستقيماً به جبهه‌ آورده‌اند و هيچ آموزش نديده‌ام! در رابطه با نوع مسئوليتم سؤال كرد كه در جواب گفتم: سكان‌دار قايق هستم. بازجو در مورد مين پرسيد. اظهار بي‌اطلاعي كردم و گفتم مين زميني در جبهه ديده‌ام اما تاكنون در بوشهر نديده‌ام كه ناگهان بازجو متغير شد و با حالتي خشن پرسيد: مين دريايي؟ مين دريايي؟ كه دوباره به او گفتم نمي‌دانم چيست و نديده‌ام. پس از اينكه پاسخ مثبتي از من دريافت نكرد، در مورد فعاليت غواص‌ها و حوضچه نيروگاه بوشهر سؤال كرد. گفتم: من نديده‌ام. گفت: راستش را بگو، گفتم: نه به آن خدايي كه تو داري به خداي خودم قسم مي‌خورم اگر مي‌دانستم مي‌گفتم. غواص اسلحه نيست كه رويش پوشش بگذارند. شركت نفت، اداره كشتي‌راني، سپاه و نيروي دريايي همه غواص دارند و در همه دنيا همين است. مسئله جديدي نيست كه محرمانه باشد. غواص به زير آب مي‌رود و به بالا مي‌آيد. بعد به ساحت قدس الهي اهانت كرد و گفت: من خداي شما را اصلاً قبول ندارم. گفتم: ملاك نمي‌شود كه شما خداي ما را قبول نداشته باشيد. ما به آن چيزي كه قبول داريم و معتقد هستيم قسم مي‌خوريم. بعد روي اين حساب ناراحت شد و به دوستش اشاره كرد و ضبط را خاموش كرد و رفتند تا اينكه، صليب سرخ آمد. دكتر‌ها خيلي عجله داشتند علت آن را دقيقاً متوجه نشدم. خيلي زياد پافشاري داشتند كه هر چه زودتر باند را عوض كنند و پرونده را رديف كنند و ما را مرتب كنند تا تحويل صليب سرخ جهاني بدهند. بالاخره ما را تحويل صليب سرخ جهاني دادند. آنها هم از ما آدرس گرفتند و گفتند ما مي‌خواهيم به خانواده‌تان خبر دهيم و ما هم آدرس داديم. البته آدرس خودم را ندادم بلكه آدرس يكي از دوستانم را دادم. سپس در حالي كه چشمانمان را بسته بودند با يك هلي‌كوپتر در حدود نيم ساعت ما را از شناور به يك پايگاه نظامي ديگر بردند و با همان چشمان بسته ما را داخل هواپيمايي نظامي بردند. هواپيما به سوي عمان حركت كرد. در عمان ما را به بهداري فرودگاه عمان بردند و در آنجا پانسمان ما را عوض كردند و پس از مدت كوتاهي از عمان به طرف ايران حركت كرديم.


علي ايواني باقري، پاسدار وظيفة اهل اهواز كه بيش از ساير برادران تحت شكنجة امريكايي‌ها قرار گرفته بود، دربارة اين حادثه گفت: وقتي كه مشغول گشت‌زني بوديم هلي‌كوپترهاي امريكايي آمدند و به شناور ما حمله كردند. بعد از آن كه شناور ما را زد. شناور از عقب آتش گرفت. دگمه اوليه ميني‌كاتيوشا را فشار دادم. يك گلولـه رفت و ديگر نتوانستم بزنم. بعد از شناور خود بيرون پريدم. موقعي‌كه شناور غرق شد، بالا آمدم. دو تا دستم سالم بود، هلي‌كوپتر هم بالاي سرم رگبار مي‌زد. موقعي كه رگبار مي‌زد براي اينكه در امان باشم سرم را داخل آب مي‌كردم. پس از مدتي كه در آب شناور بودم، ناوچه امريكايي آمد و خدمه آن مرا بالا كشيدند و دست و پايم را بستند و كيسه‌اي بر روي صورتم انداختند و مرتب با پوتين و به شدت به پاي تير خورده‌ام مي‌زدند. درد و فشار زيادي را تحمل كردم تا به ناو رسيديم. همين‌كه به ناو رسيديم. بازجويي شروع شد، من به زبان عربي به آنها گفتم: عرب‌زبان هستم و فارسي بلد نيستم. درهمين حال يكي از نظاميان بي‌رحمانه لگدي به كمرم زد كه درد تمام اعضاي بدنم را فرا گرفت. يكي از برادران كه او را هم به ناو آورده بودند صدا مي‌زد باقري، باقري، كه امريكايي‌ها متوجه شدند فاميلي من باقري است. سؤال كردند درجه‌ات چيست؟ به عربي به آنها گفتم: نمي‌فهمم. در جواب گفتند دروغ مي‌گويي، كاري مي‌كنيم كه به حرف بيايي، سپس مرا به دستشويي بردند و يك پارچ كه پر از آب تايد بود به من دادند، تا بخورم. وقتي‌كه امتناع كردم، چهار نفر نظامي غول پيكر مرا گرفته و دهانم را باز كرده و پارچ آب تايد را به زور به دهانم ريختند. طوري‌كه شكمم باد كرد و حالت تهوع پيدا كردم و چند روز بالا مي‌آوردم. پس از دو روز، دژخيمان غول پيكر امريكايي به سراغم آمدند و از من اطلاعات خواستند. اما من با آنها عربي صحبت مي‌كردم كه باعث شدت خشم آنها مي‌شد. مأموران امنيتي مجدداً مرا به دستشويي بردند و به طرز فجيعي يك ميخ‌ ده سانتي را در كمرم فرو كردند. بعد از اينكه از من نااميد شدند و خودشان هم خسته شده بودند مرا به حال خودم رها كردند و رفتند. درد كمر به دردهاي ديگر كه ناشي از اصابت گلولـه‌هاي كاليبر هلي‌كوپتر بود، اضافه شد. تمام بدنم يك پارچه درد شده بود. حالم مناسب نبود. عده‌اي آمدند و مرا به مكاني كه در آنجا بوديم، بردند. روز بعد، گرگ‌صفتان امريكايي به سراغم آمدند. مثل اينكه بره‌اي را شكار كرده‌اند و هر روز قسمتي از بدنش را مي‌درند دوباره مرا با خودشان بردند. اين‌بار شكنجه‌گران يك شيئي مانند گلولـه به زور در دهانم گذاشتند و با طپانچه مانندي در دهانم شليك كردند كه از قسمت تحتاني بدنم خارج گرديد پس از اين عمل وحشيانه، به مدت نيم ساعت تمام بدنم مي‌لرزيد و مجدداً حالم منقلب شد، آن‌روز هم بدين منوال سپري شد. اما در تمام اين مدت ياد و ذكر خدا بود كه باعث تقويت روحيه من و استقامت در برابر يانكي‌ها مي‌گرديد. در تمام لحظات به امامان معصوم(ع) متوسل مي‌شدم و از آنان مدد مي‌طلبيدم. به هر جهت در آخرين روزهاي بازجويي، خفاشان امريكايي خواستند كه آخرين ضربة خودشان را بر پيكر مجروحم وارد سازند. ديو صفتان غول پيكر اين‌بار مرا به دستشويي ناو بردند و به شكم روي ناو خواباندند و در حالي كه بدنم را با فشار گرفته بودند يكي از آنها ماهيچه بازوي دست چپم را به وسيله دستگاهي كشيد، آنگاه با يك كلت كمري به بازوي چپم شليك كردند. پس از اين عمل باز هم مرا رها نكردند. بي‌رحمانه با چاقو به دستم مي‌زدند و بازهم كه از گرفتن اطلاعات از من نااميد شدند، بي‌رحمانه با چاقو ماهيچه دستم را بريدند و مرا با انبوهي از درد و رنج به حال خودم رها ساختند. روزي‌كه قرار بود صليب سرخ بيايد، جراحات بدنم را كمي پانسمان كردند. صليب سرخ آمد و به واسطه مترجم به من گفت كه مي‌خواهيم شما را تحويل ايران بدهيم. پس از چند روز تحمل درد و رنج به خاطر خداي بزرگ، با شنيدن اين خبر احساس وجد و خوشحالي در من به وجود آمد. وقتي‌كه ورقه‌هايي را صليب سرخ به ما داد و امضا كرديم، در آخرين لحظات كه مي‌خواستيم ناو امريكايي را ترك كنيم، يكي از امريكايي‌ها كه از ما به شدت ناراحت بود، به مترجمش گفت: به اينها بگو كه ديگر در خليج فارس پيدايشان نشود، منهم گفتم: خدا لعنت كند پدرت را، فردا در آب‌هاي خليج فارس نگاه كن و ببين كه چه خبر است[۳۳]




منابع و مآخذ روزشمار 1366/07/16

  1. سند شماره 97658 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: از سماجا 2 - معاونت اطلاعات، 16/7/1366.
  2. دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، نشريه "گزارش" شماره 58، 24/7/1366 ص 21 و 22؛ و - سند شماره 088302 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: از دفتر فرماندهي سپاه چهارم بعثت باختران، به دفتر فرماندهي كل سپاه - روابط عمومي، 16/7/1366.
  3. خبرگزاري جمهوري اسلامي، نشريه "گزارش‌هاي ويژه"، شماره 203, 17/7/1366، ص 4 و 5 و 6.
  4. سند شماره S/19191 شوراي امنيت سازمان ملل، 9 اكتبر 1987، ترجمة مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.
  5. سند شماره S/19193 شوراي امنيت سازمان ملل، 9 اكتبر 1987، ترجمة مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.
  6. خبرگزاري جمهوري اسلامي نشريه "گزارش‌هاي‌ ويژه"، نشريه شماره 205، 19/7/1366، ص 9, بغداد خبرگزاري عراق، 18/8/1366.
  7. سند شماره 137256 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: فرماندهي كل سپاه، 25/7/1366.
  8. مأخذ 3، ص 6، اهواز - خبرگزاري جمهوري اسلامي، 16/7/1366.
  9. مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، نشريه "بررسي جنگ"، شماره 1، 24/7/1366، ص 21 تا 24، گزارش‌ اجمالي از چگونگي درگيري شناورها با ناوگان امريكايي
  10. سند شماره 029529 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: از فرماندهي نيروي دريايي سپاه پاسداران، به فرماندهي كل سپاه‌پاسداران 6/7/1366.
  11. سند شماره 1554 مركز مطالعات و تحقيقات: دفترچه ثبت جنگ راوي نيروي دريايي سپاه (سعيد سرمدي)، 11/7/1366 تا 29/7/1366، ص 169 و 170.
  12. روزنامه اطلاعات، 18/7/1366، ص 14، خبرگزاري جمهوري اسلامي.
  13. روزنامه اطلاعات، 23/7/1366، ص 14، به نقل از روزنامه واشنگتن پست، 18/7/1366.
  14. آنتوني كردزمن، درس‌هايي از جنگ مدرن، ترجمه حسين يكتا، تهران، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه، ص 369 و 370، منتشر نشده.
  15. Sreed har kapil Kaul. Tanker Wa, Aspect Of Iraq – Iran War (1980 – 88). New Delhi: ABC,Publishing House, 1989.
  16. مأخذ 3، ص 15، منامه - خبرگزاري فرانسه، 16/7/1366.
  17. سند شماره 088273، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: از سماجا 2 - معاونت اطلاعات، به سماجا 3، 16/7/1366.
  18. خبرگزاري جمهوري اسلامي، نشريه "گزارش‌هاي ويژه"، شماره 208، 23/7/1366، ص 41 و 42، دوبي - خبرگزاري رويتر، 21/7/1366.
  19. خبرگزاري جمهوري اسلامي، نشريه "گزارش‌هاي ويژه" شماره 204، 18/7/1366، ص 47، توكيو - خبرگزاري فرانسه، 17/7/1366.
  20. سند شماره 097701 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: از فرماندهي قرارگاه حمزه سيدالشهداء، به قرارگاه مركزي نيروي زميني سپاه پاسداران، 28/7/1366؛ و - سند شماره 088306 سپاه يازدهم امام حسن‌عسكري(ع) (كردستان) - اطلاعات، به ستاد مشترك سپاه پاسداران - معاونت اطلاعات، 19/7/1366.
  21. سند شماره 141527 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: گزارش نوبه‌اي اطلاعاتي، شماره 29، 12/7/1366، ص 11.
  22. روزنامه جمهوري اسلامي، 16/7/1366، ص 8.
  23. روزنامه رسالت، 18/7/1366، ص 2، تهران خبرگزاري جمهوري اسلامي.
  24. مأخذ 12، ص 3، خبرگزاري جمهوري اسلامي.
  25. روزنامه جمهوري اسلامي، 18/7/1366، ص 10، خبرگزاري رويتر.
  26. مأخذ 19، ص 11 و 12، راديو امريكا.
  27. سند شماره 446887 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: گزارش‌هاي سياسي خارجي، 20/7/1366.
  28. مأخذ 6، ص 49، بن - خبرگزاري جمهوري اسلامي به نقل از مجله آلماني اشترن.
  29. مأخذ 19، ص 55، رم - خبرگزاري جمهوري اسلامي، 17/7/1366.
  30. مأخذ3، ص 9، كويت - خبرگزاري جمهوري اسلامي به نقل از مجله الرأي العام، 16/7/1366.
  31. مأخذ 3، ص 41، كويت - خبرگزاري جمهوري اسلامي به نقل از روزنامه الراي العام.
  32. سند شماره 088274 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: از ژاجا 3 - مركز فرماندهي، به دفتر نخست‌وزير، 17/7/1366.
  33. ستاد مركزي سپاه پاسداران، معاونت تبليغات، شبيخون (چاپ اول، شهريور 1367)، ص 165 تا 181.