1361.05.22: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه روز شمار دفاع مقدس
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه زندگینامه |عنوان =روزشمار جنگ سال 1361 |نام = 1361.05.22 |نام دیگر= بیست و دو مرداد |روز=22 مرداد 1361 |تاریخ شمسی= 1361.05.22 |تاریخ میلادی=13 اوت 1982 |تاریخ قمری= 23 شوال 1402 |اسامی عملیات= |اسامی شهدا= |اسامی اسرا= }} <div class="bootstrap-btn">1359.05.22</div> <div class="bootstrap-btn">[...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
سطر ۲۳: سطر ۲۳:


<div style="text-align:justify">
<div style="text-align:justify">
==  گزارش- 676 ==
نيروهاي عراق همچنان شهر آبادان را با توپخانه‌ها و خمپاره‌اندازهاي خود گلوله‌باران مي‌كنند. در حملات امروز، دو تن از مردم غيرنظامي اين شهر شهيد و 12 غيرنظامي ديگر مجروح شدند و يك مسجد و يك حسينيه و دو منزل مسكوني نيز ويران شد.<ref>روزنامه جمهوري اسلامي، 23/5/1361، ص2، آبادان ـ خبرگزاري جمهوري اسلامي.</ref>
==  گزارش- 677 ==
به دنبال عقب‌نشيني ارتش عراق از منطقه عملياتي بيت‌المقدس، نيروهاي لشكر 30 زرهي سپاه پاسداران موفق به كشف دو انبار بزرگ مهمات در منطقه شمال جفير شدند. در اين انبارها هزاران گلوله تانك و شمار فراواني موشك آر.‌پي.‌جي.9 وجود دارد.
يكي از فرماندهان لشكر زرهي سپاه در اين‌باره گفت: «ميزان مهمات به دست آمده بسيار قابل توجه و براي ما بسيار تعجب‌آور است.» وي افزود: «ما اخيراً با كمبود شديد مهمات تانك مواجه بوديم، اين موهبت الهي رسيد و ما آن را يك امداد غيبي تلقي مي‌كنيم.»<ref>سند شماره 118051 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: از فرمانده لشكر 30 زرهي، 22/5/1361.</ref>
==  گزارش- 678 ==
امروز نيز يك كشتي روسي حامل تعدادي توپ براي عراق در يكي از اسكله‌هاي بندر "شيوخ" كويت پهلو گرفت و محموله آن تحت مراقبت شديد مأموران امنيتي در حال تخليه شدن است.<ref>سند شماره 016696 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: گزارش نوبه‌اي اطلاعاتي شماره 151،  فرماندهي اطلاعات، 27/5/1361، ص12.</ref>
نشريه "المجله" چاپ لندن، دربارة سلاح‌هاي فرانسوي ارتش عراق و تأثير آن‌ها در جنگ به‌نقل‌از منابع مطلع فرانسوي، نوشته‌است: «يكي از عوامل مهم و اساسي در موفقيت عراق جهت دفع حمله نيروهاي ايراني در بصره، استفاده نيروهاي عراقي از سلاح‌هاي ساخت فرانسه از جمله هلي‌كوپترهاي جنگي از نوع "غزال" كه مجهز به موشك‌هاي "هوت" ضدزرهي و نيز مجهز به تيربار با آتش سريع مي‌باشد، بود كه طي آن، نيروهاي عراقي توانستند از پيش‌روي نيروهاي ايراني در دشت‌هاي عراق جلوگيري كنند.»
اين مجله افزوده‌است: «عراق جهت تأمين پوشش هوايي براي هلي‌كوپترهاي مزبور، جنگنده‌هاي ميراژ از نوع "اف ـ 1" را به پرواز درآورد.
از جمله سلاح‌هاي ديگري كه عراق از فرانسه دريافت كرده، خودروهاي زرهي از نوع "بانهارد 500 آر.بي.تي" مي‌باشد كه عراق نزديك به 500 دستگاه از اين خودروها را در اختيار دارد.»
"المجله" سپس دربارة اعزام كارشناسان نظامي فرانسه به عراق، نوشته‌است: «علاوه بر سلاح، اخيراً تعدادي از كارشناسان و تكنسين‌هاي نظامي فرانسوي به عراق اعزام شده‌اند كه مأموريت آن‌ها نظارت بر اوضاع جاري در جبهه‌هاي جنگ مي‌باشد.»
به نوشتة اين مجله، ارزش سلاح‌هايي كه فرانسه به عراق صادر كرده، بالغ بر سه ميليارد فرانك فرانسه است.<ref>خبرگزاري جمهوري اسلامي، "گزارش‌هاي ويژه"، نشريه شماره 147، 23/5/1361، صص3 و 4، تهران ـ خبرگزاري جمهوري اسلامي، 22/5/1361، به‌نقل‌از مجله "المجله"، چاپ لندن، به‌نقل‌از منابع مطلع فرانسوي.</ref>
==  گزارش- 679 ==
عناصر مسلح غيرقانوني به پاسگاه "تازه‌آباد" از توابع ديواندره حمله كردند كه با هوشياري و مقاومت نيروهاي مستقر در پاسگاه، سركوب شدند و پس از اين‌كه 4 تن از آن‌ها به هلاكت رسيدند، از محل گريختند.<ref>سند شماره 016890 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: گزارش نوبه‌اي اطلاعاتي شماره 3، واحد طرح و برنامه عمليات (اطلاعات عمليات)، 16/6/1361، ص3.</ref>
==  گزارش- 680 ==
دو تن از عناصر سازمان مجاهدين خلق در خيابان "كمال وجودي" تهران قصد سرقت يك دستگاه موتورسيكلت را داشتند كه با دخالت مردم محل و ايجاد درگيري، يكي از اعضاي سازمان كشته شد و ديگري كه "خسرو زندي" نام داشت ـ با خوردن قرص سيانور اقدام به خودكشي كرد كه با اقدام به موقع نيروهاي انتظامي از مرگ نجات يافت. خسرو زندي در اعترافات خود از دزديدن، شكنجه‌كردن و كشتن سه پاسدار كميته خبر داد. <ref>روزنامه كيهان، 25/5/1361، ص2؛ و: روزنامه جمهوري اسلامي، 25/5/1361، ص9.</ref>
حمله يك تروريست به حجت‌الاسلام "حسني" امام جمعه اروميه نافرجام ماند. امروز پس از برگزاري نمازجمعه در شهرستان اروميه، يك فرد تروريست با در دست داشتن يك نارنجك و يك بسته انفجاري حاوي نيم پوند تي.ان.تي. آمادة انفجار، قصد ترور امام جمعه اروميه را داشت كه با هوشياري وي و برادران پاسدار، حمله نافرجام ماند و تروريست دستگير شد.<ref>دفتر سياسي سپاه، "رويدادها و تحليل"، نشريه شماره 43، 4/6/1361، ص20؛ و:سند شماره 053305 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: اداره اطلاعات شاجا، 23/5/1361.</ref>
==  گزارش- 681 ==
به دنبال تأكيد روز گذشته يك مقام نظامي عراقي بر ممنوعيت ورود كشتي‌ها به سواحل ايران، بيمه لويدز اعلام كرد كه حق بيمة جنگي را از يك‌چهارم درصد به يك درصد افزايش داده‌است.<ref>مأخذ 4، ص2، تهران ـ خبرگزاري جمهوري اسلامي، 22/5/1361، به‌نقل‌از خبرگزاري يونايتدپرس، به‌نقل‌از شركت بيمه "لويدز" لندن.  </ref> خبرگزاري يونايتدپرس دربارة اظهارات مقام نظامي عراق گفت: «خبرگزاري دولتي عراق گزارش داد كه عراق منطقه‌اي را در خليج فارس منطقه ممنوعه نظامي اعلام كرده‌است. اين منطقه، بخش شمال خليج فارس را قطع كرده و تا 65 كيلومتري ساحل ايران و
بندرخارك ادامه دارد.» اين خبرگزاري به‌نقل‌از مقام نظامي عراق در مورد حمله اخير جنگنده‌هاي اين كشور به دو كشتي، آورده‌است: «دو كشتي مذكور اشتباهاً مورد هدف قرار گرفته‌است و اعلام منطقة ممنوعه به‌منظور جلوگيري از بروز چنين حوادثي صورت‌مي‌گيرد.»<ref>روزنامه كيهان، 25/5/1361، ص2؛ و: روزنامه جمهوري اسلامي، 25/5/1361، ص9.</ref>
==  گزارش- 682 ==
گردهم‌آيي نمايندگان عضو جنبش عدم‌تعهد در نيويورك، به تعويق افتاد. به گزارش يك منبع در مقر سازمان ملل متحد در نيويورك، گردهم‌آيي نمايندگان كشورهاي عضو نهضت عدم‌تعهد كه قرار بود در دفتر هماهنگي اين جنبش در نيويورك برگزار شود، براي مدت نامعلومي به تعويق افتاده‌است. قرار بود نمايندگان كشورهاي غيرمتعهد در گردهم‌آيي دفتر هماهنگي جنبش درباره تاريخ و محل برگزاري كنفرانس وزيران خارجه كشورهاي غيرمتعهد و نيز كنفرانس سران اين كشورها تصميم بگيرند.
از سوي ديگر، يك سخن‌گوي وزارت امورخارجه هند امروز در دهلي‌نو اعلام كرد: «نمايندگان دائمي كشورهاي غيرمتعهد در نيويورك، بايد به يك توافق جامع در خصوص تاريخ و مكان كنفرانس عالي آينده جنبش دست يابند. هر چند كه ايران و عراق مايل به برگزاري كنفرانس عالي در دهلي‌نو مي‌باشند، اما دهلي‌نو منتظر توافق جمعي به دست آمده از گفت‌وگوهاي نيويورك است.»
همچنين خبرگزاري فرانسه از هاوانا گزارش داد: «امروز در كوبا اعلام شد كه فيدل كاسترو رئيس كشور كوبا، به طور موقت رياست نهضت كشورهاي غيرمتعهد را تا فوريه سال آينده(بهمن ماه سال جاري) حفظ خواهدكرد و در آن تاريخ بانو اينديرا گاندي نخست وزير هند، پس از تشكيل كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهد رياست اين جنبش را به عهده خواهد گرفت، ولي تصميم قطعي براي تشكيل كنفرانس سران و تفويض رياست كنفرانس با بانو گاندي تنها پس از تشكيل اجلاس وزيران امورخارجه كشورهاي عضو جنبش گرفته خواهد شد.»<ref>روزنامه كيهان، 23/5/1361، ص20، هاوانا ـ خبرگزاري فرانسه، به‌نقل‌از يك سخن‌گوي وزارت امورخارجه هند در دهلي‌نو.</ref>
راديو امريكا در تحليلي درباره تلاش عراق به منظور ميزباني جنبش عدم‌تعهد گفت:
«از جمله دلايلي كه صدام را ترغيب به تلاش براي ميزباني سران جنبش عدم‌تعهد مي‌كرد، به دست آوردن صلح از طريق برگزاري اين اجلاس در بغداد بود.
علاوه بر دلايلي كه مي‌توان براي عقب‌نشيني عراق از خاك ايران ذكر كرد، مسئله كنفرانس نيز يكي از آن‌ها بود. فشارهايي كه از جانب امريكا بر تركيه و هيئت‌هاي صلح كنفرانس اسلامي مي‌آمد، بدون ارتباط با برگزاري اين كنفرانس در بغداد نبود.»<ref>مأخذ 7، ص50، به‌نقل‌از راديو امريكا، 22/5/1361.</ref>
آقاي "غرضي" وزير نفت ايران، امروز پس از سفر دو روزه به سوريه و گفت‌و‌گو با مقام‌هاي اين كشور، به الجزاير رفت. وي در مصاحبه‌اي درباره نتايج مذاكرات خود با طرف‌هاي سوري گفت: «منظور از اين سفر تسليم پيام رئيس‌جمهور كشورمان به حافظ اسد و اعلام مواضع جمهوري اسلامي ايران در رابطه با كنفرانس آينده سران غيرمتعهد و آگاهي كشورهاي دوست از آن‌چه كه در عراق مي‌گذرد، بوده‌است.
وي افزود: «در حالي كه رژيم عراق با افروختن جنگ، حدود 45 هزار اسير نظامي در ايران دارد و از سوي ديگر، در ايجاد امنيت در سفارت‌خانه‌هاي خود در خارج نيز عاجز است، چگونه مي‌خواهد براي حفظ موجوديت خود، كشورهاي غيرمتعهد را قرباني كند؟!»
وي در مورد استفاده از سلاح نفت گفت: «نفت يكي از مواهب الهي است و دولت جمهوري اسلامي ايران همان‌طوري‌كه در روز جهاني مستضعفين اعلام كرد، نفت ما وقف انقلاب مستضعفين جهان است و از اين رو اعلام مي‌كنيم كه هر كس با اسرائيل در منطقه و با امريكا در جهان بجنگد، نفت لازم را مجاناً در اختيارش قرار مي‌دهيم.»<ref>سند شماره 016696 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: گزارش نوبه‌اي اطلاعاتي شماره 151،  فرماندهي اطلاعات، 27/5/1361، ص12.</ref>
در جهان عرب نيز وزيرخارجه مغرب ديروز با ملك فهد در "طائف" ديدار و گفت‌و‌گو كرده‌است. وزير خارجه مغرب پيش از رفتن به عربستان، از سوريه و اردن نيز ديدن كرده بود. فعاليت وي جهت گردهم‌آيي سران عرب در مراكش، است.<ref>خبرگزاري جمهوري اسلامي، "گزارش‌هاي ويژه"، نشريه شماره 149، 25/5/1361، ص9، تهران ـ خبرگزاري جمهوري اسلامي، 23/5/1361، به‌نقل‌از روزنامه سعودي "گازت".</ref>

ضميمه گزارش شماره 680
نحوه دستگيري خسرو زندي، شناسايي مهران اصدقي توسط نامبرده، مراحل مختلف بازجويي مهران اصدقي و اعترافات صريح وي درباره چگونگي دستگيري، شكنجه و به قتل رساندن سه تن از پاسداران انقلاب اسلامي موضوعاتي است كه در اين ضميمه درج شده است.
خسرو زندي ابتدا منكر وابستگي خود به سازمان مجاهدين خلق بود ولي وقتي با شواهد موجود روبه‌رو شد، ناچار لب به اعتراف گشود و به دفن كردن
سه تن از قربانيان سازمان اقرار كرد.
زندي در اين‌باره گفت: «ساعت 9:30 شب بود كه رحمان و بهرام كه مسئولم بودند با عجله به خانه ما آمدند و به من و جعفر گفتند كه اين سه جسد را ببريد و دفن كنيد. وقتي كه از آن‌ها سؤال كرديم كه چه شده؟ به ما گفتند كه خانه تيمي‌مان لو رفت و ما مجبور شديم اين سه تا را با گلوله از بين ببريم. من و جعفر نيز جسدها را به بياباني برديم و اجساد را كه به صورت دو بسته دو تايي و يكي، بسته‌بندي شده بود، از صندوق عقب به پايين انداختيم و روي زمين كشانديم، در حين انتقال بوديم كه متوجه نفس كشيدن آن‌ها شديم و اين‌كه در حال جان كندن بودند و بدن‌شان گرم بود. همة اين‌ها مبني بر
زنده بودن آن‌ها بود. ما آن‌ها را داخل گودال انداختيم و بعد از انداختن سنگ‌هاي بزرگ روي آن‌ها، گودال را پر كرديم و برگشتيم.»
وي همچنين مهران اصدقي را نيز ـ كه اصلي‌ترين فرد در جريان شكنجه و به شهادت رساندن سه تن بود و شش ماه بعد در جريان يك درگيري دستگير شده بود ـ شناسايي كرد. اينك برخي اقدامات مهران اصدقي و سپس سير بازجويي وي از انكار تا اقرار حقايق، آورده مي‌شود.
اصدقي با نام مستعار "بهرام" عضو سازمان مجاهدين خلق و فرمانده نظامي اول تهران بود كه در ترور ناموفق آقايان سيد محمد خامنه‌اي، سرهنگ حجازي، سيد احمد خميني، جواد منصوري، موسوي خوئيني‌ها و بشارت شركت داشته و از عوامل اصلي شكنجه و به شهادت رساندن پاسداران طاهري و ميرجليلي بوده‌است. اصدقي در 11 بهمن ماه سال 1361 (11/11/1361) دستگير شد و منكر تمام وابستگي‌هاي سازماني شد ولي با توجه به قرائن و شواهد موجود از جمله رويارويي با دو تن از افراد زيردست و اعتراف صريح آن‌ها، بالاخره وي يك ماه بعد (10/12/1361) لب به اعتراف گشود. قسمت‌هايي از اظهارات وي و همكارانش كه به نحوي، هويت و اقدامات وي و علت انجام اين اعمال را روشن مي‌سازد ـ درج مي‌شود.
بازجويي اوليه وي و انكار حقايق(11/11/1361):
س: هويت اصلي خود را بيان داريد.
ج: من مهران اصدقي، فرزند علي، به شناسنامه 2951، صادره از تهران، متولد 1339، دانشجوي سال چهارم دانشكده آمار و انفورماتيك مي‌باشم.
س: چنانچه نام اصلي شما مهران اصدقي مي‌باشد، به چه منظور گواهي‌نامه با نام مستعار جعل كرده‌ايد؟
ج: من گواهي‌نامه را قبل از انقلاب پيدا كرده و گفتم بد نيست پيش خودم داشته باشم و عكس خودم را روي آن زدم و از آن استفاده‌اي نكرده‌ام و همين‌طوري آن‌را همراه خودم داشته‌ام.
س: آثار جراحت كه در ناحيه راست گردن و كتف شما مشهود است، چگونه و به چه علت ايجاد شده‌است؟
ج: سه روز پيش در خيابان انقلاب سوار ماشين شخصي شدم در بين راه ماشين تصادف كرد و شيشه درب سمت شاگرد شكسته شد و ميله بين درب به گردنم فرو رفت و مجروح شدم و من به خاطر اين‌كه قدري خونريزي كرد، روي آن يك گاز زدم تا از خونريزي آن جلوگيري كنم، در بين راه چون درد نمي‌كرد، گاز آن‌را برداشتم و در اين‌جا نيز مجدداً پانسمان كردم.
س: با توجه به اين‌كه جراحت ناشي از اصابت گلوله و به تازگي ايجاد شده‌است، غرض شما از كتمان حقايق چيست؟ توضيح دهيد؟
ج: من دروغ نمي‌گويم، شما مي‌توانيد درباره آن تحقيق كنيد و بپرسيد كه دراثر تصادف در خيابان انقلاب مجروح شده‌ام.
س: سلاح كمري و نارنجك و قرص سيانوري را كه از شما به دست آمده‌است، از كجا و چگونه تهيه كرده و به چه منظوري حمل مي‌كرديد؟
ج: سلاح و نارنجك را در خيابان در كنار يك اتومبيل پارك شده در كنار جوي آب داخل يك پاكت پيدا كردم و نمي‌دانم قبلاً مال چه كسي بوده و از قرص سيانور اطلاعي ندارم.
س: از سلاح و نارنجك فوق تاكنون چه استفاده‌هايي كرده‌ايد؟
ج: همان‌طوركه گفتم اين‌ها را تازه در خيابان پيدا كرده بودم و از آن‌ها استفاده‌اي نكرده‌ام.
س: توضيح دهيد چه موقع و در كجا سلاح و مهمات را پيدا كرديد و چنانچه به فرض صحت گفتار شما، آن را پيدا كرده‌ايد، چرا آن‌ها را تحويل مقامات انتظامي نداده‌ايد؟
ج: چون جاي آن به طور دقيق يادم نيست نمي‌توانم آدرس دقيق بدهم ولي اگر برگردم به احتمال زياد جاي آن را پيدا خواهم‌كرد و خدا شاهد است اول مي‌خواستم تحويل بدهم ولي ترسيدم.
مهران اصدقي پس از اين‌كه توسط خسرو زندي شناسايي شد و موقعيت او در سازمان منافقين و عمل‌كرد وي درجريان شكنجه و قتل پاسداران مشخص شد، لب به سخن گشود. در ادامه اعترافات تكان‌دهنده وي (10/12/1361) مي‌آيد:
بازپرس خطاب به مهران اصدقي: اظهارات خسرو زندي براي شما قرائت شد، با توجه به مشخص شدن جنايات شما، چرا از جواب به سؤالات طفره مي‌رويد؟
من از ابتدايي كه دست‌گير شده‌ام فكر مي‌كردم مي‌توانم با انكار و سر هم‌بندي كردن مطالب، خودم را از اين مهلكه نجات دهم و همه مطالبي را كه گفتم دروغ بوده‌است چرا كه فكر مي‌كردم دادستاني اطلاعاتي از من ندارد و نمي‌داند من كي هستم و چه كارهايي انجام داده‌ام و حال كه متوجه شده‌ام كه اطلاعات دادستاني در مورد من بسيار زياد مي‌باشد، بيش‌تر از اين نمي‌توانم در مورد اين اطلاعات مقاومت كنم و در اين‌جا اعتراف مي‌كنم كه اشتباه كرده‌ام و تمام مطالب و واقعيات و فعاليت‌ها و عمليات خود و كساني‌كه با من در آن‌ها شركت داشته‌اند را بيان مي‌كنم.
بعد از 30 خرداد وارد تيم‌هاي عملياتي ويژه شدم و در همين تيم چندين سرقت مسلحانه ماشين براي عمليات انجام‌داديم. در مهرماه سال1360 بعداز اين‌كه مجدداً ما سازمان‌دهي شديم، من فرمانده يك‌واحد عملياتي شدم كه اين واحد "مسعود انتظاري" نام داشت و اعضاي آن، مصطفي معدن‌پيشه(رحمان) و مجيد مقدم(منصور) بودند و عمليات زير را انجام داديم كه من در آن‌ها شركت داشتم. اولين عملياتي كه در آن شركت كردم، حمله به مقر مركزي سپاه پاسداران در خيابان پاسداران بود كه ما با 7 تيم 3، 4 نفره با آر.‌پي.‌جي. به اين ساختمان حمله كرديم. عمليات بعدي من، حمله به خانه آيت‌الله رباني املشي بود.  در اين عمليات، ما 4 واحد چهار نفره بوديم كه موفق نشديم وارد خانه شويم. عمليات بعدي ترور حجت‌الاسلام بشارت نماينده مجلس بود كه من به همراه افراد تيم ـ مصطفي معدن‌پيشه و مجيد مقدم ـ ايشان را به شهادت رسانديم. عمليات بعدي كه در آن شركت كردم، ترور آقاي محمد خامنه‌اي بود كه در اطراف خانه ايشان انجام داديم و من فرمانده عمليات بودم و افراد شركت‌كننده مصطفي معدن‌پيشه، مجيد مقدم و رضا بودند. در اين عمليات ما محافظين آقاي خامنه‌اي را شهيد كرديم. عمليات بعدي ترور سرهنگ حجازي بود كه ما دو واحد بوديم و در خرابه‌هاي اطراف خانه آقاي حجازي كمين كرديم و با ديدن ماشين ايشان به آن حمله كرديم كه موفق نشديم. عمليات بعدي ترور آقاي جواد منصوري بود كه به همراه شش نفر ديگر از افراد واحد عملياتي قسمت‌مان در خيابان مدرس در حالي كه لباس كميته به تن داشتيم و ماشين‌ها را بازرسي مي‌كرديم با ديدن ماشين ايشان به آن حمله كرديم و بعد فرار كرديم. عمليات بعدي، ترور حاج سيداحمد خميني بود كه من دراين عمليات فرمانده واحد بودم و به‌همراه 10نفر ديگر از افراد قسمت ويژه در اين ترور شركت كرديم كه به علت عدم حضور ايشان در ماشين، موفق نشديم. ترور بعدي، ترور حجت‌الاسلام خوئيني‌ها بود كه در اين عمليات من به همراه هشت نفر ديگر از قسمت ويژه در يك فولكس استيشن مخفي شديم و سپس با مشاهده ماشين آقاي خوئيني‌ها به آن حمله كرديم كه موفق نشديم و يكي از افراد واحد ما تير خورد و كشته شد. در مرداد ماه و شهريور ماه سال 1361 چند واحد عملياتي تحت مسئوليت من قرار گرفت كه اين واحدها به مغازه‌ها و خانه‌هاي افراد حزب الهي حمله مي‌كردند و آن‌ها را ترور مي‌كردند. آخرين مسئول من فردي به نام "مسعود قرباني" با نام مستعار "تقي" است و اسم مستعار خودم نيز بهرام مي‌باشد. آخرين مسئوليتم فرمانده نظامي اول تهران بود.
(5/1/1362)
بعد از ضربه 12 ارديبهشت، تعداد زيادي از خانه‌هاي تيمي ما ضربه خورده بود و افراد زيادي از مركزيت سازمان در اين درگيري‌ها كشته شده بودند. بعد از اين ضربه، از طرف مسئولين بالا به ما گفته شد كه "كارهاي‌تان را متوقف كنيد، چون الان هر اقدامي بكنيم ممكن است به موجوديت سازمان ضربه بخورد چرا كه الان موجوديت سازمان زير علامت سؤال است ما مي‌دانيم كه ضربات فوق از طريق شبكه‌هاي اطلاعاتي بوده چون ضربه ارديبهشت مستقيماً به مركزيت سازمان ضربه زده بود، گزارشات فوق به وسيله مركزيت سازمان بررسي مي‌شد. افرادي كه مستقيماً در اين ضربات شركت دارند، مي‌زديم و با شكنجه از آن‌ها اطلاعات مي‌گيريم. البته ممكن است براي شما اين سؤال پيش بيايد كه ما با شكنجه مخالفيم چطور خودمان دست به اين كار مي‌زنيم؟ ولي بايد بدانيد كه براساس اطلاعاتي كه سازمان دارد، يك شبكه 30 نفره ساواكي دارند با رژيم همكاري مي‌كنند، اين‌ها تخصص‌شان در مسائل اطلاعاتي و كشف خانه‌هاي تيمي است و يك‌باره ضربه‌اي مثل 12 ارديبهشت را به ما مي‌زنند كه يك بخش سازمان به‌طوركلي متلاشي مي‌شود. ما حاضريم كه به يك خانه يا دو خانه از ما حمله شود ولي حاضر نيستيم ضربه‌اي مثل 12 ارديبهشت بخوريم و حاضر نيستيم اين افراد را به حال خود واگذاريم تا به ما كه نماينده مردم هستيم، ضربه بزنند. اگر ما ضربه بخوريم، ديگر چه كسي مي‌خواهد اين انقلاب را پيش ببرد؟ شما همه مي‌دانيد كه ما اصلاً براي از بين رفتن شكنجه مبارزه مي‌كنيم، بنابراين وقتي به حكومت رسيديم، دست از شكنجه برمي‌داريم. ما اگر يكي از افراد فوق را بگيريم و بتوانيم به هر ترتيب اطلاعات او را به دست آوريم، حتماً جلو اين‌گونه ضربات گرفته مي‌شود، بنابراين از امروز به كليه خانه‌هاي تيمي اين خط را بدهيد كه اگر در اطراف خانه افراد مشكوكي را ديديد، آن‌ها را بگيريد و سريع اقدام كنيد؛ آن‌ها را بدزديد و به خانه تيمي ببريد و شكنجه كنيد و اطلاعات بگيريد."
بعد از اين‌كه اين خط به ما داده شد، تعداد زيادي حكم‌هاي جعلي كميته و سپاه به ما داده شد و از طرف مسئولم ـ مسعود قرباني با نام مستعار تقي ـ به ما گفته شد كه حسين ابريشم‌چي با نام مستعار رحمت، خانه‌اش را براي اين‌كار اختصاص داده.
در خانه تيمي ديگري كه در خيابان كارون داشتيم، افراد مركزيت بخش ويژه كه مهدي كتيرائي و حسين ابريشم‌چي بودند، جمع شده بودند. فردي كه مسئول حفاظت اين خانه بود، جواد محمدي با نام مستعار طاهر بود.
طاهر حين مراقبت از خانه و ديده‌باني از داخل خانه، مشاهده مي‌كند كه فردي بيرون از خانه ايستاده‌است، به او مشكوك مي‌شود.
روز بعد مشاهده مي‌كند كه همان فرد ديروزي به همراه يك جوان ديگر در خيابان ايستاده‌اند، طاهر كاملاً به آن‌ها مشكوك مي‌شود و به افراد بالا كه در خانه بودند اطلاع مي‌دهد.
اقدام به دزديدن اين دو جوان مي‌كنند و به خيابان مي‌آيند و با ماشين جلوي آن‌ها مي‌پيچند و به آن‌ها مي‌گويند كه "ما كميته‌اي هستيم كه به شما مشكوك شده‌ايم" و با زور و تهديد اين دو نفر را به داخل ماشين مي‌اندازند و به ساختماني كه از قبل آماده شده بود، مي‌برند و به همراه افراد ديگر كه در خانه بودند، شروع به شكنجه آن‌ها مي‌كنند.
(7/1/1362)
دو نفر به خانه‌اي كه از قبل براي شكنجه آماده شده بود، برده مي‌شوند. ابتدا به همراه مصطفي و شهرام، محمدرضا، اقدام به شكنجه آن‌ها مي‌كنند. هدف طاهر كه اين قدر سريع دست به كار شده بود اين بود كه مي‌خواست بفهمد كه آيا آن‌ها خانه خيابان كارون كه افراد مركزيت در آن‌ها بودند را زير نظر داشته‌اند يا نه.
اول پاسداران را روي صندلي با طناب محكم مي‌بندند و در حالي كه ساير افراد خانه غير از طاهر كه آن‌ها را دزديده بود، نقاب داشتند، صندلي را روي زمين مي‌خوابانند و با كابل‌هاي كلفت چند لايه به كف پا و ساير نقاط بدن آن‌ها مي‌زنند و براي آن‌كه صداي آن‌ها از خانه بيرون نرود، دهان آن‌ها را با پارچه مي‌گيرند.
(20/3/1363)
وقتي آن‌ها را داخل اتاق وارد مي‌كنند، برادران پاسدار عكس موسي خياباني كه به ديوار چسبيده بود را مي‌بينند و متوجه مي‌شوند كه به وسيله چه كساني ربوده شده‌اند، به همين خاطر از همان ابتدا سكوت مي‌كنند و جواد به همراه افرادي كه در خانه بودند دست به شكنجه مي‌زنند. برادران پاسدار را روي صندلي نشانده و با طناب دست‌ها و پاهاي آن‌ها را مي‌بندند و با كابل به كف پا و سر و صورت و بدن برادران پاسدار مي‌زنند.
در همين روز از طريق مسعود قرباني ـ كه مسئول من بود ـ به من اطلاع داده شد كه چنين افرادي دزديده شده‌اند و مسعود قرباني به من گفت مسئوليت بازجويي از اين‌ها به عهده توست و همين امشب سؤالاتي در زمينه شيوه‌هاي شناسايي خانه‌هاي تيمي در مي‌آوريم و تو به خيابان بهار برو. من پس از تنظيم سؤالات، صبح به آن خانه رفتم و با ورود به خانه، به ديدن افراد دزديده شده رفتم. نقابي پارچه‌اي به صورتم زدم و ابتدا وارد حمام شدم، محسن ميرجليلي (يكي از پاسداران) در حمام بود و در حالي كه پاهايش تاول‌هايي زده بود كه خون داخل آن‌ها مرده بود با زنجير دست‌ها و پاهايش بسته شده بود. با ورود من به حمام او متوجه شد كه فرد جديدي هستم. حدوداً 25 ـ 26 ساله بود و لاغر و قدبلند بود و فقط به من نگاه مي‌كرد. بعد از اين‌كه از حمام بيرون آمدم، وارد اتاق شدم تا پاسدار ديگر را كه طالب طاهري نام داشت، ببينم. او نيز دست‌ها و پاهايش با زنجير بسته شده بود و پاهايش متورم و كبود و تاول زده بود وي قدي نسبتاً كوتاه داشت و حدوداً 17 ساله بود. من به همراه مصطفي و شهرام و محمدرضا كار شكنجه را شروع كرديم. ابتدا آن‌ها را روي صندلي بستيم و سپس صندلي را خوابانديم. من با كابل مي‌زدم و مصطفي معدن‌پيشه دهان‌شان را با پارچه گرفته بود تا صدا بيرون نرود و وقتي مصطفي مي‌زد، من دهان‌شان را مي‌گرفتم. آن‌ها مرتب مطالب را تكذيب مي‌كردند و هنگامي كه خيلي از فشار ضربات دردشان مي‌آمد الله اكبر مي‌گفتند. دراثر زدن با كابل، تاول‌هايي كه روي پاهاي آن‌ها ترك مي‌خورد و خون جاري مي‌شد و به مصطفي گفتم پاهاي‌شان را باند پيچي كند تا بتوانيم مجدداً آن‌ها را بزنيم. دراثر تركيدن تاول‌ها خون كف حمام راه افتاده بود و وقتي شكنجه محسن تمام مي‌شد او را بيرون مي‌آورديم و طالب را داخل حمام مي‌برديم. تا عصر ما شكنجه را ادامه داديم و وقتي خودمان خسته مي‌شديم، آن‌ها را از روي صندلي باز مي‌كرديم و دست‌ها و پاهاي‌شان را با زنجير به ميز داخل اتاق مي‌بستيم.
در حمام من و مسعود قرباني نزد محسن ميرجليلي كه روي صندلي بسته شده بود، رفتيم. مسعود قرباني خطاب به محسن گفت: «شنيده‌ام تو اطلاعات نمي‌دهي، مي‌داني ما با دشمنان چه‌طور رفتار مي‌كنيم؟ اگر اطلاعات ندهي، ترا مي‌پزيم.» سپس به من گفت اتو را بياور. من اتو را آوردم. مسعود اتو را به برق زد و اتو در حالي كه چراغش روشن شده بود و داغ مي‌شد از فاصله بين تكيه‌گاه صندلي و محل نشستن آن به كمر محسن نزديك كرد طوري‌كه او احساس مي‌كرد كه اتو داغ است و فقط به من خيره شده بود و هيچ حرفي نمي‌زد، مسعود قرباني مجدداً سؤال كرد كه حرف مي‌زني يا نه؟ كه به دنبال اين حرف ناگهان اتو را به كمر محسن ميرجليلي چسباند كه محسن از شدت درد با حالت عجيبي دهانش را باز كرد سپس از هوش رفت. بوي سوختگي داخل حمام پيچيده بود، من خيلي ترسيده بودم خود مسعود قرباني هم ترسيده بود ولي سعي مي‌كرد كه خودش را خيلي مسلط به كاري كه انجام مي‌دهد نشان دهد. سپس مسعود قرباني به محمدرضا گفت آب سرد رويش بريز تا به هوش بيايد. من از حمام بيرون رفتم و وارد اتاقي كه جواد محمدي و مصطفي معدن‌پيشه در آن بودند شدم. جواد خطاب به طالب مي‌گفت تو زندگيت و نجاتت دست خودت است يا بايد اطلاعات بدهي يا پوستت را مي‌كنم. سپس به مصطفي گفت برو چاقو بياور. مصطفي چاقو را آورد و به جواد داد. جواد دوبار چاقو را روي بازوي طالب كشيد كه خون نيامد، بار سوم چاقو را محكم كشيد كه بازوي طالب را بريد ناگهان طالب بر اثر درد شديد تكان خورد و خون از بازويش جاري شد مي‌خواست حرف بزند كه جواد گفت "خفه‌شو!" دوباره مي‌خواست حرفي بزند، جواد گفت "خفه‌شو!" و با مشت توي دهان طالب كوبيد طوري‌كه دندانش شكست و دهانش خوني شد. باز كه خواست حرفي بزند، جواد گفت الان حاليت مي‌كنم و سپس ميله‌اي سربي را برداشت و به دهان و چانه و فك و دندان‌هاي او زد كه وقتي طالب دهانش را باز كرد دندان‌هاي شكسته‌اش به همراه خون و آب دهان روي شلوارش ريخت. مصطفي نيز با ميله سربي ديگر كه در دستش بود به جاهاي مختلف بدن طالب مي‌زد و اين ضربات آن‌قدر محكم بود كه طالب از ناحيه دنده‌هايش احساس درد شديدي مي‌كرد.سپس به حمام برگشتم ديدم كه محسن به هوش آمده‌است. مسعود قرباني گفت بايد با آب داغ حال اين‌ها را جا آورد. سپس من آب داغ آوردم و مسعود به من گفت آب داغ را روي پاهايش بريز. من مي‌خواستم كه آب را يك دفعه خالي كنم كه مسعود به من اشاره كرد كه آب داغ را يواش يواش بريز. تا بيش‌تر زجر بكشد. من نيز آب داغ را يواش يواش روي پاهاي محسن ريختم طوري‌كه تمام تاول‌هاي پايش تركيد و خيلي شكل وحشتناكي پيدا كرده بود و از جاي باندها خون آبه راه افتاده بود و پوست پاها از بدن جدا مي‌شد. در همين حين محسن بيهوش شده بود و يك‌بار كه به هوش آمد و پنجه‌هايش را روي شلوارش مي‌كشيد، مسعود قرباني به من گفت آب داغ را بده و پس از اين‌كه آب داغ را از من گرفت آن را روي دست‌هاي محسن ريخت كه دست‌هاي محسن پف كرد و چروك شد و حالت پختگي داشت. من در حالي كه عرق كرده بودم از حمام خارج شدم و به اتاقي كه جواد و مصطفي بودند رفتم. با ورود به اتاق صحنه دلخراشي را ديدم: پوست سمت راست سر طالب به همراه موهايش كنده شده بود و مصطفي حالت رنگ پريده و ترسيده‌اي داشت جواد محمدي هم در حالي كه چاقو خوني در دستش بود بالاي سر طالب كه بيهوش شده بود، ايستاده بود.   
وقتي طالب به هوش مي‌آمد حرف نمي‌توانست بزند فقط در حالي كه دهانش را به سختي باز مي‌كرد ناله‌هايي از او شنيده مي‌شد و جواد كه با حالت عصباني از او مي پرسيد "چرا حرف نمي‌زني؟" صداي ناله خود را شديدتر مي‌كرد و سر خود را به شدت تكان مي‌داد. مصطفي سر او را محكم گرفته بود و جواد با عصبانيت چاقو را بالاي گوش طالب گذاشت و آن را بريد و بلافاصله چاقو را روي بيني طالب گذاشت و بيني او را بريد طوري كه خون زيادي از سر و صورت طالب جاري شد و تمام سر و صورتش غرق در خون شد و پس از احساس درد شديد بيهوش شد.
در همين حين كه طالب بي‌هوش بود جواد محمدي چاقو را كنار چشم طالب گذاشت و فشار داد كه خون از چشمش بيرون ريخت و وقتي بعداً طالب به هوش آمد با آن چشم جايي را نمي‌ديد. در هنگام انجام اين كارها كابل و پارچه در دست مصطفي بود كه هر وقت صدايي بلند مي‌شد با پارچه دهان طالب را مي‌گرفت و با كابل به سينه و پاهاي طالب مي‌زد.
خود من هم كابل و پارچه در دستم بود كه به حمام برگشتم چند ضربه كابل به كف پا و بدن محسن ميرجليلي كه هنوز بيهوش بود، زدم كه تكان خورد و به هوش آمد. پس از به هوش آمدن، دهانش را باز مي‌كرد و وقتي دهانش باز مي‌شد بوي گنديدگي شديدي از دهانش مي‌آمد و لثه‌هاي دندان‌هايش حالت پوسيدگي داشت اصلاً همه جاي بدنش سست شده بود و بدنش مقاومت طبيعي خود را از دست داده بود، حتي يك بار كه مسعود قرباني موهاي او را مي‌كشيد و من با كابل مي‌زدم و محمد رضا دهان محسن را گرفته بود، مسعود پس از كشيدن موهاي محسن دست‌هايش پر مو شده بود، خود من هم يك بار اين كار را كردم كه مقداري از موهاي محسن كنده شد و دستم پر مو شد. سپس محسن را كه ديگر رمقي در بدن نداشت باز كرديم و داخل اتاق ديگر برديم و با زنجير به ميز بستيم. من مجدداً به اتاقي كه طالب در آن شكنجه مي‌شد، رفتم. طالب بي‌هوش، در حالي كه خون در جاهاي مختلف صورتش خشكيده بود، روي صندلي همچنان در حال شكنجه شدن بود و جواد محمدي در حالي كه انبردست در دستش بود مشغول كشيدن دندان‌هاي طالب بود كه از دهان طالب خون زيادي بيرون مي‌ريخت و دهانش بوي بسيار بدي مي‌داد. پس از اين‌كه طالب به هوش آمد، جواد از او اطلاعات مي‌خواست و در مورد يك‌سري كارت و مدارك پاسداري كه از جيب طالب به دست آورده بود، سؤال مي‌كرد و مي‌گفت: «آدرس دوستانت را به ما بده.» كه طالب جوابي نمي‌داد.
جواد گفت اين‌طوري نمي‌شود بايد اين را كبابش كرد. مصطفي به آشپزخانه رفت و يك گاز پيك نيكي و يك سيخ به همراه خودش آورد و به جواد داد. جواد سيخ را دو بار سرخ كرد و به ران طالب زد و بار سوم سيخ را سرخ كرد و روي دكمه‌هاي جلو شلوار طالب گذاشت كه شلوار طالب سوخت و سپس سيخ داغ به بدن طالب اصابت كرد كه يك دفعه طالب شوكه شد و بدين شكل جواد آلت طالب را سوزاند و تمام فضاي اتاق را بوي سوختگي پارچه و گوشت بدن پر كرده بود و چون نمي‌توانستيم درها را باز كنيم، همان‌طوري بو داخل راهرو هم رفته بود و تا حدي فضاي خانه را پر كرده بود.
حوالي عصر مصطفي معدن‌پيشه به علت دست‌پاچگي دراثر تكان خوردن محسن ميرجليلي در داخل حمام، تيري شليك كرد و مجبور به تخليه خانه شده بوديم كه تصميم به از بين بردن پاسداران گرفتيم. آن‌ها را روي صندلي بستيم و چشمانشان را بستيم و با همان ميله‌هاي سربي آن‌ها را بيهوش كرديم و سپس آمپول سيانور به بدنشان تزريق كرديم كه بعد از تزريق سيانور صداي خرخر از گلوي آن‌ها خارج مي‌شد و ما در حالي كه هنوز زنده بودند و در حال جان دادن بودند، بدن آن‌ها را طوري طناب‌پيچ كرديم كه داخل صندوق عقب گذاشتيم و پتوها را نيز با طناب بسته‌بندي كرديم و من ماشين را جلو خانه آوردم و به همراه مصطفي بسته‌ها را داخل صندوق عقب ماشين جا شود و حين طناب‌پيچ كردن ديدم داخل لباسهاي طالب خرده شيشه بود. سپس بدن طناب‌پيچ شده آنها را داخل پتو گذاشتيم و در حالي‌كه عقب ماشين سنگيني مي‌كرد، به طرف خيابان نظام‌آباد به راه افتاديم تا ماشين را تحويل خسرو زندي بدهيم.<ref>دادستاني انقلاب اسلامي، جزئيات شكنجه سه پاسدار شهيد، تهران، دادسراي انقلاب اسلامي، چاپ اول، مرداد ماه 1363، صص39، 43، 57 تا 87 و 135 تا 195. </ref>





نسخهٔ کنونی تا ‏۱ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۵۵

روزشمار جنگ سال 1361
1361.05.22
نام‌های دیگر بیست و دو مرداد
تاریخ شمسی 1361.05.22
تاریخ میلادی 13 اوت 1982
تاریخ قمری 23 شوال 1402





گزارش- 676

نيروهاي عراق همچنان شهر آبادان را با توپخانه‌ها و خمپاره‌اندازهاي خود گلوله‌باران مي‌كنند. در حملات امروز، دو تن از مردم غيرنظامي اين شهر شهيد و 12 غيرنظامي ديگر مجروح شدند و يك مسجد و يك حسينيه و دو منزل مسكوني نيز ويران شد.[۱]

گزارش- 677

به دنبال عقب‌نشيني ارتش عراق از منطقه عملياتي بيت‌المقدس، نيروهاي لشكر 30 زرهي سپاه پاسداران موفق به كشف دو انبار بزرگ مهمات در منطقه شمال جفير شدند. در اين انبارها هزاران گلوله تانك و شمار فراواني موشك آر.‌پي.‌جي.9 وجود دارد. يكي از فرماندهان لشكر زرهي سپاه در اين‌باره گفت: «ميزان مهمات به دست آمده بسيار قابل توجه و براي ما بسيار تعجب‌آور است.» وي افزود: «ما اخيراً با كمبود شديد مهمات تانك مواجه بوديم، اين موهبت الهي رسيد و ما آن را يك امداد غيبي تلقي مي‌كنيم.»[۲]

گزارش- 678

امروز نيز يك كشتي روسي حامل تعدادي توپ براي عراق در يكي از اسكله‌هاي بندر "شيوخ" كويت پهلو گرفت و محموله آن تحت مراقبت شديد مأموران امنيتي در حال تخليه شدن است.[۳] نشريه "المجله" چاپ لندن، دربارة سلاح‌هاي فرانسوي ارتش عراق و تأثير آن‌ها در جنگ به‌نقل‌از منابع مطلع فرانسوي، نوشته‌است: «يكي از عوامل مهم و اساسي در موفقيت عراق جهت دفع حمله نيروهاي ايراني در بصره، استفاده نيروهاي عراقي از سلاح‌هاي ساخت فرانسه از جمله هلي‌كوپترهاي جنگي از نوع "غزال" كه مجهز به موشك‌هاي "هوت" ضدزرهي و نيز مجهز به تيربار با آتش سريع مي‌باشد، بود كه طي آن، نيروهاي عراقي توانستند از پيش‌روي نيروهاي ايراني در دشت‌هاي عراق جلوگيري كنند.» اين مجله افزوده‌است: «عراق جهت تأمين پوشش هوايي براي هلي‌كوپترهاي مزبور، جنگنده‌هاي ميراژ از نوع "اف ـ 1" را به پرواز درآورد. از جمله سلاح‌هاي ديگري كه عراق از فرانسه دريافت كرده، خودروهاي زرهي از نوع "بانهارد 500 آر.بي.تي" مي‌باشد كه عراق نزديك به 500 دستگاه از اين خودروها را در اختيار دارد.» "المجله" سپس دربارة اعزام كارشناسان نظامي فرانسه به عراق، نوشته‌است: «علاوه بر سلاح، اخيراً تعدادي از كارشناسان و تكنسين‌هاي نظامي فرانسوي به عراق اعزام شده‌اند كه مأموريت آن‌ها نظارت بر اوضاع جاري در جبهه‌هاي جنگ مي‌باشد.» به نوشتة اين مجله، ارزش سلاح‌هايي كه فرانسه به عراق صادر كرده، بالغ بر سه ميليارد فرانك فرانسه است.[۴]

گزارش- 679

عناصر مسلح غيرقانوني به پاسگاه "تازه‌آباد" از توابع ديواندره حمله كردند كه با هوشياري و مقاومت نيروهاي مستقر در پاسگاه، سركوب شدند و پس از اين‌كه 4 تن از آن‌ها به هلاكت رسيدند، از محل گريختند.[۵]

گزارش- 680

دو تن از عناصر سازمان مجاهدين خلق در خيابان "كمال وجودي" تهران قصد سرقت يك دستگاه موتورسيكلت را داشتند كه با دخالت مردم محل و ايجاد درگيري، يكي از اعضاي سازمان كشته شد و ديگري كه "خسرو زندي" نام داشت ـ با خوردن قرص سيانور اقدام به خودكشي كرد كه با اقدام به موقع نيروهاي انتظامي از مرگ نجات يافت. خسرو زندي در اعترافات خود از دزديدن، شكنجه‌كردن و كشتن سه پاسدار كميته خبر داد. [۶] حمله يك تروريست به حجت‌الاسلام "حسني" امام جمعه اروميه نافرجام ماند. امروز پس از برگزاري نمازجمعه در شهرستان اروميه، يك فرد تروريست با در دست داشتن يك نارنجك و يك بسته انفجاري حاوي نيم پوند تي.ان.تي. آمادة انفجار، قصد ترور امام جمعه اروميه را داشت كه با هوشياري وي و برادران پاسدار، حمله نافرجام ماند و تروريست دستگير شد.[۷]

گزارش- 681

به دنبال تأكيد روز گذشته يك مقام نظامي عراقي بر ممنوعيت ورود كشتي‌ها به سواحل ايران، بيمه لويدز اعلام كرد كه حق بيمة جنگي را از يك‌چهارم درصد به يك درصد افزايش داده‌است.[۸] خبرگزاري يونايتدپرس دربارة اظهارات مقام نظامي عراق گفت: «خبرگزاري دولتي عراق گزارش داد كه عراق منطقه‌اي را در خليج فارس منطقه ممنوعه نظامي اعلام كرده‌است. اين منطقه، بخش شمال خليج فارس را قطع كرده و تا 65 كيلومتري ساحل ايران و بندرخارك ادامه دارد.» اين خبرگزاري به‌نقل‌از مقام نظامي عراق در مورد حمله اخير جنگنده‌هاي اين كشور به دو كشتي، آورده‌است: «دو كشتي مذكور اشتباهاً مورد هدف قرار گرفته‌است و اعلام منطقة ممنوعه به‌منظور جلوگيري از بروز چنين حوادثي صورت‌مي‌گيرد.»[۹]

گزارش- 682

گردهم‌آيي نمايندگان عضو جنبش عدم‌تعهد در نيويورك، به تعويق افتاد. به گزارش يك منبع در مقر سازمان ملل متحد در نيويورك، گردهم‌آيي نمايندگان كشورهاي عضو نهضت عدم‌تعهد كه قرار بود در دفتر هماهنگي اين جنبش در نيويورك برگزار شود، براي مدت نامعلومي به تعويق افتاده‌است. قرار بود نمايندگان كشورهاي غيرمتعهد در گردهم‌آيي دفتر هماهنگي جنبش درباره تاريخ و محل برگزاري كنفرانس وزيران خارجه كشورهاي غيرمتعهد و نيز كنفرانس سران اين كشورها تصميم بگيرند. از سوي ديگر، يك سخن‌گوي وزارت امورخارجه هند امروز در دهلي‌نو اعلام كرد: «نمايندگان دائمي كشورهاي غيرمتعهد در نيويورك، بايد به يك توافق جامع در خصوص تاريخ و مكان كنفرانس عالي آينده جنبش دست يابند. هر چند كه ايران و عراق مايل به برگزاري كنفرانس عالي در دهلي‌نو مي‌باشند، اما دهلي‌نو منتظر توافق جمعي به دست آمده از گفت‌وگوهاي نيويورك است.» همچنين خبرگزاري فرانسه از هاوانا گزارش داد: «امروز در كوبا اعلام شد كه فيدل كاسترو رئيس كشور كوبا، به طور موقت رياست نهضت كشورهاي غيرمتعهد را تا فوريه سال آينده(بهمن ماه سال جاري) حفظ خواهدكرد و در آن تاريخ بانو اينديرا گاندي نخست وزير هند، پس از تشكيل كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهد رياست اين جنبش را به عهده خواهد گرفت، ولي تصميم قطعي براي تشكيل كنفرانس سران و تفويض رياست كنفرانس با بانو گاندي تنها پس از تشكيل اجلاس وزيران امورخارجه كشورهاي عضو جنبش گرفته خواهد شد.»[۱۰] راديو امريكا در تحليلي درباره تلاش عراق به منظور ميزباني جنبش عدم‌تعهد گفت: «از جمله دلايلي كه صدام را ترغيب به تلاش براي ميزباني سران جنبش عدم‌تعهد مي‌كرد، به دست آوردن صلح از طريق برگزاري اين اجلاس در بغداد بود. علاوه بر دلايلي كه مي‌توان براي عقب‌نشيني عراق از خاك ايران ذكر كرد، مسئله كنفرانس نيز يكي از آن‌ها بود. فشارهايي كه از جانب امريكا بر تركيه و هيئت‌هاي صلح كنفرانس اسلامي مي‌آمد، بدون ارتباط با برگزاري اين كنفرانس در بغداد نبود.»[۱۱] آقاي "غرضي" وزير نفت ايران، امروز پس از سفر دو روزه به سوريه و گفت‌و‌گو با مقام‌هاي اين كشور، به الجزاير رفت. وي در مصاحبه‌اي درباره نتايج مذاكرات خود با طرف‌هاي سوري گفت: «منظور از اين سفر تسليم پيام رئيس‌جمهور كشورمان به حافظ اسد و اعلام مواضع جمهوري اسلامي ايران در رابطه با كنفرانس آينده سران غيرمتعهد و آگاهي كشورهاي دوست از آن‌چه كه در عراق مي‌گذرد، بوده‌است. وي افزود: «در حالي كه رژيم عراق با افروختن جنگ، حدود 45 هزار اسير نظامي در ايران دارد و از سوي ديگر، در ايجاد امنيت در سفارت‌خانه‌هاي خود در خارج نيز عاجز است، چگونه مي‌خواهد براي حفظ موجوديت خود، كشورهاي غيرمتعهد را قرباني كند؟!» وي در مورد استفاده از سلاح نفت گفت: «نفت يكي از مواهب الهي است و دولت جمهوري اسلامي ايران همان‌طوري‌كه در روز جهاني مستضعفين اعلام كرد، نفت ما وقف انقلاب مستضعفين جهان است و از اين رو اعلام مي‌كنيم كه هر كس با اسرائيل در منطقه و با امريكا در جهان بجنگد، نفت لازم را مجاناً در اختيارش قرار مي‌دهيم.»[۱۲] در جهان عرب نيز وزيرخارجه مغرب ديروز با ملك فهد در "طائف" ديدار و گفت‌و‌گو كرده‌است. وزير خارجه مغرب پيش از رفتن به عربستان، از سوريه و اردن نيز ديدن كرده بود. فعاليت وي جهت گردهم‌آيي سران عرب در مراكش، است.[۱۳]

 ضميمه گزارش شماره 680 نحوه دستگيري خسرو زندي، شناسايي مهران اصدقي توسط نامبرده، مراحل مختلف بازجويي مهران اصدقي و اعترافات صريح وي درباره چگونگي دستگيري، شكنجه و به قتل رساندن سه تن از پاسداران انقلاب اسلامي موضوعاتي است كه در اين ضميمه درج شده است. خسرو زندي ابتدا منكر وابستگي خود به سازمان مجاهدين خلق بود ولي وقتي با شواهد موجود روبه‌رو شد، ناچار لب به اعتراف گشود و به دفن كردن سه تن از قربانيان سازمان اقرار كرد. زندي در اين‌باره گفت: «ساعت 9:30 شب بود كه رحمان و بهرام كه مسئولم بودند با عجله به خانه ما آمدند و به من و جعفر گفتند كه اين سه جسد را ببريد و دفن كنيد. وقتي كه از آن‌ها سؤال كرديم كه چه شده؟ به ما گفتند كه خانه تيمي‌مان لو رفت و ما مجبور شديم اين سه تا را با گلوله از بين ببريم. من و جعفر نيز جسدها را به بياباني برديم و اجساد را كه به صورت دو بسته دو تايي و يكي، بسته‌بندي شده بود، از صندوق عقب به پايين انداختيم و روي زمين كشانديم، در حين انتقال بوديم كه متوجه نفس كشيدن آن‌ها شديم و اين‌كه در حال جان كندن بودند و بدن‌شان گرم بود. همة اين‌ها مبني بر زنده بودن آن‌ها بود. ما آن‌ها را داخل گودال انداختيم و بعد از انداختن سنگ‌هاي بزرگ روي آن‌ها، گودال را پر كرديم و برگشتيم.» وي همچنين مهران اصدقي را نيز ـ كه اصلي‌ترين فرد در جريان شكنجه و به شهادت رساندن سه تن بود و شش ماه بعد در جريان يك درگيري دستگير شده بود ـ شناسايي كرد. اينك برخي اقدامات مهران اصدقي و سپس سير بازجويي وي از انكار تا اقرار حقايق، آورده مي‌شود. اصدقي با نام مستعار "بهرام" عضو سازمان مجاهدين خلق و فرمانده نظامي اول تهران بود كه در ترور ناموفق آقايان سيد محمد خامنه‌اي، سرهنگ حجازي، سيد احمد خميني، جواد منصوري، موسوي خوئيني‌ها و بشارت شركت داشته و از عوامل اصلي شكنجه و به شهادت رساندن پاسداران طاهري و ميرجليلي بوده‌است. اصدقي در 11 بهمن ماه سال 1361 (11/11/1361) دستگير شد و منكر تمام وابستگي‌هاي سازماني شد ولي با توجه به قرائن و شواهد موجود از جمله رويارويي با دو تن از افراد زيردست و اعتراف صريح آن‌ها، بالاخره وي يك ماه بعد (10/12/1361) لب به اعتراف گشود. قسمت‌هايي از اظهارات وي و همكارانش كه به نحوي، هويت و اقدامات وي و علت انجام اين اعمال را روشن مي‌سازد ـ درج مي‌شود. بازجويي اوليه وي و انكار حقايق(11/11/1361): س: هويت اصلي خود را بيان داريد. ج: من مهران اصدقي، فرزند علي، به شناسنامه 2951، صادره از تهران، متولد 1339، دانشجوي سال چهارم دانشكده آمار و انفورماتيك مي‌باشم. س: چنانچه نام اصلي شما مهران اصدقي مي‌باشد، به چه منظور گواهي‌نامه با نام مستعار جعل كرده‌ايد؟ ج: من گواهي‌نامه را قبل از انقلاب پيدا كرده و گفتم بد نيست پيش خودم داشته باشم و عكس خودم را روي آن زدم و از آن استفاده‌اي نكرده‌ام و همين‌طوري آن‌را همراه خودم داشته‌ام. س: آثار جراحت كه در ناحيه راست گردن و كتف شما مشهود است، چگونه و به چه علت ايجاد شده‌است؟ ج: سه روز پيش در خيابان انقلاب سوار ماشين شخصي شدم در بين راه ماشين تصادف كرد و شيشه درب سمت شاگرد شكسته شد و ميله بين درب به گردنم فرو رفت و مجروح شدم و من به خاطر اين‌كه قدري خونريزي كرد، روي آن يك گاز زدم تا از خونريزي آن جلوگيري كنم، در بين راه چون درد نمي‌كرد، گاز آن‌را برداشتم و در اين‌جا نيز مجدداً پانسمان كردم. س: با توجه به اين‌كه جراحت ناشي از اصابت گلوله و به تازگي ايجاد شده‌است، غرض شما از كتمان حقايق چيست؟ توضيح دهيد؟ ج: من دروغ نمي‌گويم، شما مي‌توانيد درباره آن تحقيق كنيد و بپرسيد كه دراثر تصادف در خيابان انقلاب مجروح شده‌ام. س: سلاح كمري و نارنجك و قرص سيانوري را كه از شما به دست آمده‌است، از كجا و چگونه تهيه كرده و به چه منظوري حمل مي‌كرديد؟ ج: سلاح و نارنجك را در خيابان در كنار يك اتومبيل پارك شده در كنار جوي آب داخل يك پاكت پيدا كردم و نمي‌دانم قبلاً مال چه كسي بوده و از قرص سيانور اطلاعي ندارم. س: از سلاح و نارنجك فوق تاكنون چه استفاده‌هايي كرده‌ايد؟ ج: همان‌طوركه گفتم اين‌ها را تازه در خيابان پيدا كرده بودم و از آن‌ها استفاده‌اي نكرده‌ام. س: توضيح دهيد چه موقع و در كجا سلاح و مهمات را پيدا كرديد و چنانچه به فرض صحت گفتار شما، آن را پيدا كرده‌ايد، چرا آن‌ها را تحويل مقامات انتظامي نداده‌ايد؟ ج: چون جاي آن به طور دقيق يادم نيست نمي‌توانم آدرس دقيق بدهم ولي اگر برگردم به احتمال زياد جاي آن را پيدا خواهم‌كرد و خدا شاهد است اول مي‌خواستم تحويل بدهم ولي ترسيدم. مهران اصدقي پس از اين‌كه توسط خسرو زندي شناسايي شد و موقعيت او در سازمان منافقين و عمل‌كرد وي درجريان شكنجه و قتل پاسداران مشخص شد، لب به سخن گشود. در ادامه اعترافات تكان‌دهنده وي (10/12/1361) مي‌آيد: بازپرس خطاب به مهران اصدقي: اظهارات خسرو زندي براي شما قرائت شد، با توجه به مشخص شدن جنايات شما، چرا از جواب به سؤالات طفره مي‌رويد؟ من از ابتدايي كه دست‌گير شده‌ام فكر مي‌كردم مي‌توانم با انكار و سر هم‌بندي كردن مطالب، خودم را از اين مهلكه نجات دهم و همه مطالبي را كه گفتم دروغ بوده‌است چرا كه فكر مي‌كردم دادستاني اطلاعاتي از من ندارد و نمي‌داند من كي هستم و چه كارهايي انجام داده‌ام و حال كه متوجه شده‌ام كه اطلاعات دادستاني در مورد من بسيار زياد مي‌باشد، بيش‌تر از اين نمي‌توانم در مورد اين اطلاعات مقاومت كنم و در اين‌جا اعتراف مي‌كنم كه اشتباه كرده‌ام و تمام مطالب و واقعيات و فعاليت‌ها و عمليات خود و كساني‌كه با من در آن‌ها شركت داشته‌اند را بيان مي‌كنم. بعد از 30 خرداد وارد تيم‌هاي عملياتي ويژه شدم و در همين تيم چندين سرقت مسلحانه ماشين براي عمليات انجام‌داديم. در مهرماه سال1360 بعداز اين‌كه مجدداً ما سازمان‌دهي شديم، من فرمانده يك‌واحد عملياتي شدم كه اين واحد "مسعود انتظاري" نام داشت و اعضاي آن، مصطفي معدن‌پيشه(رحمان) و مجيد مقدم(منصور) بودند و عمليات زير را انجام داديم كه من در آن‌ها شركت داشتم. اولين عملياتي كه در آن شركت كردم، حمله به مقر مركزي سپاه پاسداران در خيابان پاسداران بود كه ما با 7 تيم 3، 4 نفره با آر.‌پي.‌جي. به اين ساختمان حمله كرديم. عمليات بعدي من، حمله به خانه آيت‌الله رباني املشي بود. در اين عمليات، ما 4 واحد چهار نفره بوديم كه موفق نشديم وارد خانه شويم. عمليات بعدي ترور حجت‌الاسلام بشارت نماينده مجلس بود كه من به همراه افراد تيم ـ مصطفي معدن‌پيشه و مجيد مقدم ـ ايشان را به شهادت رسانديم. عمليات بعدي كه در آن شركت كردم، ترور آقاي محمد خامنه‌اي بود كه در اطراف خانه ايشان انجام داديم و من فرمانده عمليات بودم و افراد شركت‌كننده مصطفي معدن‌پيشه، مجيد مقدم و رضا بودند. در اين عمليات ما محافظين آقاي خامنه‌اي را شهيد كرديم. عمليات بعدي ترور سرهنگ حجازي بود كه ما دو واحد بوديم و در خرابه‌هاي اطراف خانه آقاي حجازي كمين كرديم و با ديدن ماشين ايشان به آن حمله كرديم كه موفق نشديم. عمليات بعدي ترور آقاي جواد منصوري بود كه به همراه شش نفر ديگر از افراد واحد عملياتي قسمت‌مان در خيابان مدرس در حالي كه لباس كميته به تن داشتيم و ماشين‌ها را بازرسي مي‌كرديم با ديدن ماشين ايشان به آن حمله كرديم و بعد فرار كرديم. عمليات بعدي، ترور حاج سيداحمد خميني بود كه من دراين عمليات فرمانده واحد بودم و به‌همراه 10نفر ديگر از افراد قسمت ويژه در اين ترور شركت كرديم كه به علت عدم حضور ايشان در ماشين، موفق نشديم. ترور بعدي، ترور حجت‌الاسلام خوئيني‌ها بود كه در اين عمليات من به همراه هشت نفر ديگر از قسمت ويژه در يك فولكس استيشن مخفي شديم و سپس با مشاهده ماشين آقاي خوئيني‌ها به آن حمله كرديم كه موفق نشديم و يكي از افراد واحد ما تير خورد و كشته شد. در مرداد ماه و شهريور ماه سال 1361 چند واحد عملياتي تحت مسئوليت من قرار گرفت كه اين واحدها به مغازه‌ها و خانه‌هاي افراد حزب الهي حمله مي‌كردند و آن‌ها را ترور مي‌كردند. آخرين مسئول من فردي به نام "مسعود قرباني" با نام مستعار "تقي" است و اسم مستعار خودم نيز بهرام مي‌باشد. آخرين مسئوليتم فرمانده نظامي اول تهران بود. (5/1/1362) بعد از ضربه 12 ارديبهشت، تعداد زيادي از خانه‌هاي تيمي ما ضربه خورده بود و افراد زيادي از مركزيت سازمان در اين درگيري‌ها كشته شده بودند. بعد از اين ضربه، از طرف مسئولين بالا به ما گفته شد كه "كارهاي‌تان را متوقف كنيد، چون الان هر اقدامي بكنيم ممكن است به موجوديت سازمان ضربه بخورد چرا كه الان موجوديت سازمان زير علامت سؤال است ما مي‌دانيم كه ضربات فوق از طريق شبكه‌هاي اطلاعاتي بوده چون ضربه ارديبهشت مستقيماً به مركزيت سازمان ضربه زده بود، گزارشات فوق به وسيله مركزيت سازمان بررسي مي‌شد. افرادي كه مستقيماً در اين ضربات شركت دارند، مي‌زديم و با شكنجه از آن‌ها اطلاعات مي‌گيريم. البته ممكن است براي شما اين سؤال پيش بيايد كه ما با شكنجه مخالفيم چطور خودمان دست به اين كار مي‌زنيم؟ ولي بايد بدانيد كه براساس اطلاعاتي كه سازمان دارد، يك شبكه 30 نفره ساواكي دارند با رژيم همكاري مي‌كنند، اين‌ها تخصص‌شان در مسائل اطلاعاتي و كشف خانه‌هاي تيمي است و يك‌باره ضربه‌اي مثل 12 ارديبهشت را به ما مي‌زنند كه يك بخش سازمان به‌طوركلي متلاشي مي‌شود. ما حاضريم كه به يك خانه يا دو خانه از ما حمله شود ولي حاضر نيستيم ضربه‌اي مثل 12 ارديبهشت بخوريم و حاضر نيستيم اين افراد را به حال خود واگذاريم تا به ما كه نماينده مردم هستيم، ضربه بزنند. اگر ما ضربه بخوريم، ديگر چه كسي مي‌خواهد اين انقلاب را پيش ببرد؟ شما همه مي‌دانيد كه ما اصلاً براي از بين رفتن شكنجه مبارزه مي‌كنيم، بنابراين وقتي به حكومت رسيديم، دست از شكنجه برمي‌داريم. ما اگر يكي از افراد فوق را بگيريم و بتوانيم به هر ترتيب اطلاعات او را به دست آوريم، حتماً جلو اين‌گونه ضربات گرفته مي‌شود، بنابراين از امروز به كليه خانه‌هاي تيمي اين خط را بدهيد كه اگر در اطراف خانه افراد مشكوكي را ديديد، آن‌ها را بگيريد و سريع اقدام كنيد؛ آن‌ها را بدزديد و به خانه تيمي ببريد و شكنجه كنيد و اطلاعات بگيريد." بعد از اين‌كه اين خط به ما داده شد، تعداد زيادي حكم‌هاي جعلي كميته و سپاه به ما داده شد و از طرف مسئولم ـ مسعود قرباني با نام مستعار تقي ـ به ما گفته شد كه حسين ابريشم‌چي با نام مستعار رحمت، خانه‌اش را براي اين‌كار اختصاص داده. در خانه تيمي ديگري كه در خيابان كارون داشتيم، افراد مركزيت بخش ويژه كه مهدي كتيرائي و حسين ابريشم‌چي بودند، جمع شده بودند. فردي كه مسئول حفاظت اين خانه بود، جواد محمدي با نام مستعار طاهر بود. طاهر حين مراقبت از خانه و ديده‌باني از داخل خانه، مشاهده مي‌كند كه فردي بيرون از خانه ايستاده‌است، به او مشكوك مي‌شود. روز بعد مشاهده مي‌كند كه همان فرد ديروزي به همراه يك جوان ديگر در خيابان ايستاده‌اند، طاهر كاملاً به آن‌ها مشكوك مي‌شود و به افراد بالا كه در خانه بودند اطلاع مي‌دهد. اقدام به دزديدن اين دو جوان مي‌كنند و به خيابان مي‌آيند و با ماشين جلوي آن‌ها مي‌پيچند و به آن‌ها مي‌گويند كه "ما كميته‌اي هستيم كه به شما مشكوك شده‌ايم" و با زور و تهديد اين دو نفر را به داخل ماشين مي‌اندازند و به ساختماني كه از قبل آماده شده بود، مي‌برند و به همراه افراد ديگر كه در خانه بودند، شروع به شكنجه آن‌ها مي‌كنند. (7/1/1362) دو نفر به خانه‌اي كه از قبل براي شكنجه آماده شده بود، برده مي‌شوند. ابتدا به همراه مصطفي و شهرام، محمدرضا، اقدام به شكنجه آن‌ها مي‌كنند. هدف طاهر كه اين قدر سريع دست به كار شده بود اين بود كه مي‌خواست بفهمد كه آيا آن‌ها خانه خيابان كارون كه افراد مركزيت در آن‌ها بودند را زير نظر داشته‌اند يا نه. اول پاسداران را روي صندلي با طناب محكم مي‌بندند و در حالي كه ساير افراد خانه غير از طاهر كه آن‌ها را دزديده بود، نقاب داشتند، صندلي را روي زمين مي‌خوابانند و با كابل‌هاي كلفت چند لايه به كف پا و ساير نقاط بدن آن‌ها مي‌زنند و براي آن‌كه صداي آن‌ها از خانه بيرون نرود، دهان آن‌ها را با پارچه مي‌گيرند. (20/3/1363) وقتي آن‌ها را داخل اتاق وارد مي‌كنند، برادران پاسدار عكس موسي خياباني كه به ديوار چسبيده بود را مي‌بينند و متوجه مي‌شوند كه به وسيله چه كساني ربوده شده‌اند، به همين خاطر از همان ابتدا سكوت مي‌كنند و جواد به همراه افرادي كه در خانه بودند دست به شكنجه مي‌زنند. برادران پاسدار را روي صندلي نشانده و با طناب دست‌ها و پاهاي آن‌ها را مي‌بندند و با كابل به كف پا و سر و صورت و بدن برادران پاسدار مي‌زنند. در همين روز از طريق مسعود قرباني ـ كه مسئول من بود ـ به من اطلاع داده شد كه چنين افرادي دزديده شده‌اند و مسعود قرباني به من گفت مسئوليت بازجويي از اين‌ها به عهده توست و همين امشب سؤالاتي در زمينه شيوه‌هاي شناسايي خانه‌هاي تيمي در مي‌آوريم و تو به خيابان بهار برو. من پس از تنظيم سؤالات، صبح به آن خانه رفتم و با ورود به خانه، به ديدن افراد دزديده شده رفتم. نقابي پارچه‌اي به صورتم زدم و ابتدا وارد حمام شدم، محسن ميرجليلي (يكي از پاسداران) در حمام بود و در حالي كه پاهايش تاول‌هايي زده بود كه خون داخل آن‌ها مرده بود با زنجير دست‌ها و پاهايش بسته شده بود. با ورود من به حمام او متوجه شد كه فرد جديدي هستم. حدوداً 25 ـ 26 ساله بود و لاغر و قدبلند بود و فقط به من نگاه مي‌كرد. بعد از اين‌كه از حمام بيرون آمدم، وارد اتاق شدم تا پاسدار ديگر را كه طالب طاهري نام داشت، ببينم. او نيز دست‌ها و پاهايش با زنجير بسته شده بود و پاهايش متورم و كبود و تاول زده بود وي قدي نسبتاً كوتاه داشت و حدوداً 17 ساله بود. من به همراه مصطفي و شهرام و محمدرضا كار شكنجه را شروع كرديم. ابتدا آن‌ها را روي صندلي بستيم و سپس صندلي را خوابانديم. من با كابل مي‌زدم و مصطفي معدن‌پيشه دهان‌شان را با پارچه گرفته بود تا صدا بيرون نرود و وقتي مصطفي مي‌زد، من دهان‌شان را مي‌گرفتم. آن‌ها مرتب مطالب را تكذيب مي‌كردند و هنگامي كه خيلي از فشار ضربات دردشان مي‌آمد الله اكبر مي‌گفتند. دراثر زدن با كابل، تاول‌هايي كه روي پاهاي آن‌ها ترك مي‌خورد و خون جاري مي‌شد و به مصطفي گفتم پاهاي‌شان را باند پيچي كند تا بتوانيم مجدداً آن‌ها را بزنيم. دراثر تركيدن تاول‌ها خون كف حمام راه افتاده بود و وقتي شكنجه محسن تمام مي‌شد او را بيرون مي‌آورديم و طالب را داخل حمام مي‌برديم. تا عصر ما شكنجه را ادامه داديم و وقتي خودمان خسته مي‌شديم، آن‌ها را از روي صندلي باز مي‌كرديم و دست‌ها و پاهاي‌شان را با زنجير به ميز داخل اتاق مي‌بستيم. در حمام من و مسعود قرباني نزد محسن ميرجليلي كه روي صندلي بسته شده بود، رفتيم. مسعود قرباني خطاب به محسن گفت: «شنيده‌ام تو اطلاعات نمي‌دهي، مي‌داني ما با دشمنان چه‌طور رفتار مي‌كنيم؟ اگر اطلاعات ندهي، ترا مي‌پزيم.» سپس به من گفت اتو را بياور. من اتو را آوردم. مسعود اتو را به برق زد و اتو در حالي كه چراغش روشن شده بود و داغ مي‌شد از فاصله بين تكيه‌گاه صندلي و محل نشستن آن به كمر محسن نزديك كرد طوري‌كه او احساس مي‌كرد كه اتو داغ است و فقط به من خيره شده بود و هيچ حرفي نمي‌زد، مسعود قرباني مجدداً سؤال كرد كه حرف مي‌زني يا نه؟ كه به دنبال اين حرف ناگهان اتو را به كمر محسن ميرجليلي چسباند كه محسن از شدت درد با حالت عجيبي دهانش را باز كرد سپس از هوش رفت. بوي سوختگي داخل حمام پيچيده بود، من خيلي ترسيده بودم خود مسعود قرباني هم ترسيده بود ولي سعي مي‌كرد كه خودش را خيلي مسلط به كاري كه انجام مي‌دهد نشان دهد. سپس مسعود قرباني به محمدرضا گفت آب سرد رويش بريز تا به هوش بيايد. من از حمام بيرون رفتم و وارد اتاقي كه جواد محمدي و مصطفي معدن‌پيشه در آن بودند شدم. جواد خطاب به طالب مي‌گفت تو زندگيت و نجاتت دست خودت است يا بايد اطلاعات بدهي يا پوستت را مي‌كنم. سپس به مصطفي گفت برو چاقو بياور. مصطفي چاقو را آورد و به جواد داد. جواد دوبار چاقو را روي بازوي طالب كشيد كه خون نيامد، بار سوم چاقو را محكم كشيد كه بازوي طالب را بريد ناگهان طالب بر اثر درد شديد تكان خورد و خون از بازويش جاري شد مي‌خواست حرف بزند كه جواد گفت "خفه‌شو!" دوباره مي‌خواست حرفي بزند، جواد گفت "خفه‌شو!" و با مشت توي دهان طالب كوبيد طوري‌كه دندانش شكست و دهانش خوني شد. باز كه خواست حرفي بزند، جواد گفت الان حاليت مي‌كنم و سپس ميله‌اي سربي را برداشت و به دهان و چانه و فك و دندان‌هاي او زد كه وقتي طالب دهانش را باز كرد دندان‌هاي شكسته‌اش به همراه خون و آب دهان روي شلوارش ريخت. مصطفي نيز با ميله سربي ديگر كه در دستش بود به جاهاي مختلف بدن طالب مي‌زد و اين ضربات آن‌قدر محكم بود كه طالب از ناحيه دنده‌هايش احساس درد شديدي مي‌كرد.سپس به حمام برگشتم ديدم كه محسن به هوش آمده‌است. مسعود قرباني گفت بايد با آب داغ حال اين‌ها را جا آورد. سپس من آب داغ آوردم و مسعود به من گفت آب داغ را روي پاهايش بريز. من مي‌خواستم كه آب را يك دفعه خالي كنم كه مسعود به من اشاره كرد كه آب داغ را يواش يواش بريز. تا بيش‌تر زجر بكشد. من نيز آب داغ را يواش يواش روي پاهاي محسن ريختم طوري‌كه تمام تاول‌هاي پايش تركيد و خيلي شكل وحشتناكي پيدا كرده بود و از جاي باندها خون آبه راه افتاده بود و پوست پاها از بدن جدا مي‌شد. در همين حين محسن بيهوش شده بود و يك‌بار كه به هوش آمد و پنجه‌هايش را روي شلوارش مي‌كشيد، مسعود قرباني به من گفت آب داغ را بده و پس از اين‌كه آب داغ را از من گرفت آن را روي دست‌هاي محسن ريخت كه دست‌هاي محسن پف كرد و چروك شد و حالت پختگي داشت. من در حالي كه عرق كرده بودم از حمام خارج شدم و به اتاقي كه جواد و مصطفي بودند رفتم. با ورود به اتاق صحنه دلخراشي را ديدم: پوست سمت راست سر طالب به همراه موهايش كنده شده بود و مصطفي حالت رنگ پريده و ترسيده‌اي داشت جواد محمدي هم در حالي كه چاقو خوني در دستش بود بالاي سر طالب كه بيهوش شده بود، ايستاده بود. وقتي طالب به هوش مي‌آمد حرف نمي‌توانست بزند فقط در حالي كه دهانش را به سختي باز مي‌كرد ناله‌هايي از او شنيده مي‌شد و جواد كه با حالت عصباني از او مي پرسيد "چرا حرف نمي‌زني؟" صداي ناله خود را شديدتر مي‌كرد و سر خود را به شدت تكان مي‌داد. مصطفي سر او را محكم گرفته بود و جواد با عصبانيت چاقو را بالاي گوش طالب گذاشت و آن را بريد و بلافاصله چاقو را روي بيني طالب گذاشت و بيني او را بريد طوري كه خون زيادي از سر و صورت طالب جاري شد و تمام سر و صورتش غرق در خون شد و پس از احساس درد شديد بيهوش شد. در همين حين كه طالب بي‌هوش بود جواد محمدي چاقو را كنار چشم طالب گذاشت و فشار داد كه خون از چشمش بيرون ريخت و وقتي بعداً طالب به هوش آمد با آن چشم جايي را نمي‌ديد. در هنگام انجام اين كارها كابل و پارچه در دست مصطفي بود كه هر وقت صدايي بلند مي‌شد با پارچه دهان طالب را مي‌گرفت و با كابل به سينه و پاهاي طالب مي‌زد. خود من هم كابل و پارچه در دستم بود كه به حمام برگشتم چند ضربه كابل به كف پا و بدن محسن ميرجليلي كه هنوز بيهوش بود، زدم كه تكان خورد و به هوش آمد. پس از به هوش آمدن، دهانش را باز مي‌كرد و وقتي دهانش باز مي‌شد بوي گنديدگي شديدي از دهانش مي‌آمد و لثه‌هاي دندان‌هايش حالت پوسيدگي داشت اصلاً همه جاي بدنش سست شده بود و بدنش مقاومت طبيعي خود را از دست داده بود، حتي يك بار كه مسعود قرباني موهاي او را مي‌كشيد و من با كابل مي‌زدم و محمد رضا دهان محسن را گرفته بود، مسعود پس از كشيدن موهاي محسن دست‌هايش پر مو شده بود، خود من هم يك بار اين كار را كردم كه مقداري از موهاي محسن كنده شد و دستم پر مو شد. سپس محسن را كه ديگر رمقي در بدن نداشت باز كرديم و داخل اتاق ديگر برديم و با زنجير به ميز بستيم. من مجدداً به اتاقي كه طالب در آن شكنجه مي‌شد، رفتم. طالب بي‌هوش، در حالي كه خون در جاهاي مختلف صورتش خشكيده بود، روي صندلي همچنان در حال شكنجه شدن بود و جواد محمدي در حالي كه انبردست در دستش بود مشغول كشيدن دندان‌هاي طالب بود كه از دهان طالب خون زيادي بيرون مي‌ريخت و دهانش بوي بسيار بدي مي‌داد. پس از اين‌كه طالب به هوش آمد، جواد از او اطلاعات مي‌خواست و در مورد يك‌سري كارت و مدارك پاسداري كه از جيب طالب به دست آورده بود، سؤال مي‌كرد و مي‌گفت: «آدرس دوستانت را به ما بده.» كه طالب جوابي نمي‌داد. جواد گفت اين‌طوري نمي‌شود بايد اين را كبابش كرد. مصطفي به آشپزخانه رفت و يك گاز پيك نيكي و يك سيخ به همراه خودش آورد و به جواد داد. جواد سيخ را دو بار سرخ كرد و به ران طالب زد و بار سوم سيخ را سرخ كرد و روي دكمه‌هاي جلو شلوار طالب گذاشت كه شلوار طالب سوخت و سپس سيخ داغ به بدن طالب اصابت كرد كه يك دفعه طالب شوكه شد و بدين شكل جواد آلت طالب را سوزاند و تمام فضاي اتاق را بوي سوختگي پارچه و گوشت بدن پر كرده بود و چون نمي‌توانستيم درها را باز كنيم، همان‌طوري بو داخل راهرو هم رفته بود و تا حدي فضاي خانه را پر كرده بود. حوالي عصر مصطفي معدن‌پيشه به علت دست‌پاچگي دراثر تكان خوردن محسن ميرجليلي در داخل حمام، تيري شليك كرد و مجبور به تخليه خانه شده بوديم كه تصميم به از بين بردن پاسداران گرفتيم. آن‌ها را روي صندلي بستيم و چشمانشان را بستيم و با همان ميله‌هاي سربي آن‌ها را بيهوش كرديم و سپس آمپول سيانور به بدنشان تزريق كرديم كه بعد از تزريق سيانور صداي خرخر از گلوي آن‌ها خارج مي‌شد و ما در حالي كه هنوز زنده بودند و در حال جان دادن بودند، بدن آن‌ها را طوري طناب‌پيچ كرديم كه داخل صندوق عقب گذاشتيم و پتوها را نيز با طناب بسته‌بندي كرديم و من ماشين را جلو خانه آوردم و به همراه مصطفي بسته‌ها را داخل صندوق عقب ماشين جا شود و حين طناب‌پيچ كردن ديدم داخل لباسهاي طالب خرده شيشه بود. سپس بدن طناب‌پيچ شده آنها را داخل پتو گذاشتيم و در حالي‌كه عقب ماشين سنگيني مي‌كرد، به طرف خيابان نظام‌آباد به راه افتاديم تا ماشين را تحويل خسرو زندي بدهيم.[۱۴]



منابع و مآخذ روزشمار 1361/05/22

  1. روزنامه جمهوري اسلامي، 23/5/1361، ص2، آبادان ـ خبرگزاري جمهوري اسلامي.
  2. سند شماره 118051 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: از فرمانده لشكر 30 زرهي، 22/5/1361.
  3. سند شماره 016696 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: گزارش نوبه‌اي اطلاعاتي شماره 151، فرماندهي اطلاعات، 27/5/1361، ص12.
  4. خبرگزاري جمهوري اسلامي، "گزارش‌هاي ويژه"، نشريه شماره 147، 23/5/1361، صص3 و 4، تهران ـ خبرگزاري جمهوري اسلامي، 22/5/1361، به‌نقل‌از مجله "المجله"، چاپ لندن، به‌نقل‌از منابع مطلع فرانسوي.
  5. سند شماره 016890 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: گزارش نوبه‌اي اطلاعاتي شماره 3، واحد طرح و برنامه عمليات (اطلاعات عمليات)، 16/6/1361، ص3.
  6. روزنامه كيهان، 25/5/1361، ص2؛ و: روزنامه جمهوري اسلامي، 25/5/1361، ص9.
  7. دفتر سياسي سپاه، "رويدادها و تحليل"، نشريه شماره 43، 4/6/1361، ص20؛ و:سند شماره 053305 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: اداره اطلاعات شاجا، 23/5/1361.
  8. مأخذ 4، ص2، تهران ـ خبرگزاري جمهوري اسلامي، 22/5/1361، به‌نقل‌از خبرگزاري يونايتدپرس، به‌نقل‌از شركت بيمه "لويدز" لندن.
  9. روزنامه كيهان، 25/5/1361، ص2؛ و: روزنامه جمهوري اسلامي، 25/5/1361، ص9.
  10. روزنامه كيهان، 23/5/1361، ص20، هاوانا ـ خبرگزاري فرانسه، به‌نقل‌از يك سخن‌گوي وزارت امورخارجه هند در دهلي‌نو.
  11. مأخذ 7، ص50، به‌نقل‌از راديو امريكا، 22/5/1361.
  12. سند شماره 016696 مركز مطالعات و تحقيقات جنگ: گزارش نوبه‌اي اطلاعاتي شماره 151، فرماندهي اطلاعات، 27/5/1361، ص12.
  13. خبرگزاري جمهوري اسلامي، "گزارش‌هاي ويژه"، نشريه شماره 149، 25/5/1361، ص9، تهران ـ خبرگزاري جمهوري اسلامي، 23/5/1361، به‌نقل‌از روزنامه سعودي "گازت".
  14. دادستاني انقلاب اسلامي، جزئيات شكنجه سه پاسدار شهيد، تهران، دادسراي انقلاب اسلامي، چاپ اول، مرداد ماه 1363، صص39، 43، 57 تا 87 و 135 تا 195.